یه عمر دعا میکردم آقا رو ببینم...
فردای شب قدر بود...
انگار دعاهایم بعد از چهل سال مستجاب شده بود...
مردی در خانه را میزد...
از پشت پنجره نگاه کردم...
آره مولام بود...
نگاهی به در و دیوار خونم کردم...
سریع رفتم تابلو ها و عکس های ناجور رو برداشتم...
وسایل ناجور رو جمع کردم و یه جا قایم کردم...
ای وای سی دی های ناجور رو سریع شکستم و ریختم دور...
دستگاه ماهواره رو هم قایم کردم...
گوشی موبایلم هم خاموش کردم که یه وقت...
یه نگاه دیگه به خونه کردم...
فکر می کردم دیگه خونه آمادس...
رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببینم و دعوتشون کنم به خونمون...
در رو که باز کردم دیدم آقا آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و نا امید از کوچه رفت...
آره...
همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...
*هیچکس آماده دیدار آقا نبود...*
و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...
و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار می کنیم که نیاید...
***
فرض کن حضرت مهدی(عج)به توظاهرگردد:
ظاهرت هست چنانیکه خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟
لقمه ات درخور اوهست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت؟
داری آن قدرکه یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟
باچنین شرط که درحافظه دستی نبری!؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران؟
می توان گفت تو را شیعه ی اثنا عشری؟؟
گؤنده ر بؤلوم لر: