شیخ محمد خیابانی عالم و مبارز دوران مشروطیت در آذربایجان می باشد.
زندگی نامه[ویرایش]
شیخ محمد خیابانی، فرزند حاج عبدالحمید تاجر خامنه ای و بانو رقیه سلطان، در سال ۱۲۹۷ ق در شهرك «خامنه» واقع در ده كیلومتری شهرستان شبستر دیده به جهان گشود [۱] و تحصیلات مقدمات و ادبی را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر «پتروفسكی» (مخاچ قلعه، مخاچ كالا) پایتخت آن روز جمهوری داغستان، تجارتخانه داشت. در نوجوانی همراه پدر به پتروفسكی رفت و مدتی را در تجارتخانه او به كارهای تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنایی با شیوه های اقتصادی زمانه سپری كرد. اما گرایش روحی او به فراگیری علم بیش از هر چیزی بود. از این رو در بازگشت به خامنه، كس و كار تجاری را رها كرد و در تبریز به تحصیل علوم دینی پرداخت و به سلك روحانیت و علمای دین در آمد. شیخ در مدرسه طالبیه تبریز، ادبیات عرب، منطق، اصول، فقه، نجوم، ریاضی، تفسیر، حكمت، كلام، حدیث، تاریخ، رجال و علوم طبیعی را از اساتید فن آموخت.
اساتید دوره عالی حوزه[ویرایش]
دوره عالی فقه و اصول را نزد مرحوم آیة الله سید ابوالحسن انگجی و هیئت و نجوم را در محضر منجم معروف مرحوم میرزا عبدالعلی خواند. [۲] شیخ با تكیه بر استعداد سرشار و پشتكار و جدیت خاص طلبگی، مراحل تحصیل را بسرعت پشت سر گذاشت و به مقام بلند علمی رسید. از دوران طلبگی مسائل مشكل علم هیئت را خود استخراج می كرد و تقویمهای رقومی می نوشت. علاوه بر آن، بنا به رسم دیرین حوزه های علمیه، از دوران تحصیل به تدریس فقه و اصول و نجوم و ریاضی و حكمت برای طلبه های جوانتر از خود نیز می پرداخت. بویژه به تدریس نجوم و ریاضی كه از مشكل ترین رشته های علوم است، علاقه زیادی داشت و آن را در مدرسه طالبیه تبریز، با بیان شیوا و فصیح و به زبان مادری خود (تركی) برای فضلا و طلاب سطوح عالی، تدریس می كرد و این مایه شگفتی اقران و حتی علمای بزرگ می شد. چرا كه كمتر كسی از عالمان می تواند از عهده تبیین و تدریس این علم بر آید و جوان بودن خیابانی هم از یك طرف آنان را شگفت زده می كرد؛ به طوری كه كسانی چون احمد كسروی - كه از مخالفان خیابانی بود - با تعجب فراوان به این عظمت شگفتی زای خیابانی اعتراف كرده اند.
سبب معروفیت به خیابانی[ویرایش]
شیخ به سبب اقامتش در محله «خیابان» تبریز معروف به «خیابانی» شد. [۳] در مسجد كریم خان، واقع در محله خیابان، نماز جماعت می خواند و مردم مسلمان را ارشاد می كرد و آنان پس از اقامه نماز، مشتاقانه پای صحبت و موعظه حكیمانه و بیدارگر او می نشستند. (این مسجد هنوز هم به همان نام در چهار راه منصور تبریز موجود است.)
یكی از علمای بزرگ تبریز در آن روزگار، مرحوم آیة الله سید حسین خامنه ای، مشهور به سید حسین پیشنماز [۴] بود كه در مسجد جامع تبریز اقامه نماز می كرد. خیابانی هم به سبب همشهری بودن با وی و هم اینكه او اندیشه های روشن و انقلابی و اجتماعی داشت، با ایشان زود آشنا شد و همین آشنایی زمینه را برای ازدواج او با دختر آن فقیه بزرگ، یعنی «خیر النساء» فراهم كرد. [۵] از آن پس خیابانی گاهی در مسجد جامع تبریز به جای پدر زنش، حاج سید حسین خامنه ای، نماز جماعت اقامه می كرد و از همانجا نیز مشهورتر گردید. می گویند معمولا هزار نفر در نمازش شركت می كردند. [۶]
بدین ترتیب، شیخ از دوران جوانی، از طریق محراب و منبر با عموم مردم در ارتباط بود و مسائل دینی و علمی و فرهنگی و اجتماعی را خود برای آنان بیان می كرد.
از مشروطه تا مجلس[ویرایش]
زندگی شیخ محمد خیابانی پس از پیروزی مشروطیت در سال ۱۳۲۴ ق (۱۲۸۵ ش) با تاسیس «انجمن ایالتی آذربایجان» در تبریز وارد مرحله تازه ای گردید. شیخ محمد خیابانی از اعضای برجسته انجمن بود و از اركان فكری و رهبری آن محسوب می شد و بی گمان در هدایت آن نهاد انقلابی و مردمی نقشی مهم داشت. او با لباس روحانی و تفنگ بر دوش در سنگرها به دفاع از شهر و ناموس و حیثیت مردم مسلمان در مقابل سپاه متجاوز عین الدوله می پرداخت و با مبارزان و مجاهدان در سنگرها می خوابید و به آنان دلگرمی می داد و بر مقاومتشان می افزود و راه آینده را روشن می كرد:
«یاران من! ما بر ضد حكومت ارتجاعی و استبداد قیام كرده ایم ... هرگز نباید به خستگی و یاس تن در دهیم ؛ بخصوص وقتی كه بار سنگین زندگی ملتی از مویی باریك آویزان شده باشد ... طوری رفتار كنید كه شرافت تاریخی ما حاصل شود و قاطبه ملت ایران با امتنان و تشكر بگویند كه تبریز، ایران را نجات داد!» [۷]
جنگ ادامه داشت، مجاهدان آزادیخواه، به رهبری مردانی چون ستارخان و باقرخان و خیابانی، به حراست از حریم شهر می پرداختند. چندین بار نیروهای استبدادی از مشروطه خواهان شكست خوردند، تا اینكه محمد علی شاه سپاهی چهل هزار نفری ترتیب داد و از بهمن ماه سال ۱۲۸۷، جنگ شدت یافت، اما تبریز قهرمان همچنان مقاومت می كرد. از طرفی محمد علی شاه خیره سر و عین الدوله خونخوار می دیدند كه چهل هزار نفر جنگجو و با امكانات بی شمار، هزینه كلان می خواهد و كم كم مخارج جنگی كاهش می یابد و ادامه جنگ تا فتح تبریز، با امكانات موجود، ممكن نیست ؛ اگر این بار هم از قهرمانان تبریزی شكست بخورند، بدترین ننگها نصیبشان خواهد شد! پس به این نتیجه رسیدند كه از كشورهای بیگانه وام بگیرند و جنگ با آزادیخواهان ملت خود، یعنی مجاهدان تبریز را ادامه دهند!
در این موقع، انجمن ایالتی به این تصمیم شاه حماقت پیشه ایران، مبنی بر استقراض خارجی برای سركوبی ملت، بشدت اعتراض كرد و با پیشنهاد و صلاحدید خیابانی، تلگرامی به مجلس سنا و شورای ملی فرانسه مخابره كردند و موضوع جاری را به اطلاع آن كشور رساندند. در این تلگرام هوشیارانه خاطر نشان شده بود:
«در این برهه از تاریخ ایران كه مجلس شورای ملی، توسط شاه بسته شده است بدون اجازه مجلس، هر نوع وام از دولتهای بیگانه گرفته شود، ملت ایران پرداخت آن را به عهده نخواهد گرفت!»
این اعتراض، نقشه محمد علی شاه خائن را نقش بر آب كرد و در خنثی كردن آن دسیسه، موثر افتاد. [۸]
پس از خلع محمد علی شاه از حكومت، انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی آغاز شد. خیابانی سابقه درخشانی داشت. چهار - پنج سال امامت نماز جماعت، تبلیغ احكام الهی، ارشاد مردم، تدریس در حوزه علمیه، عضویت انجمن ایالتی آذربایجان و ایفای نقش رهبری و راهنمای فكری، پیكار صادقانه و دوش به دوش دیگر مجاهدان در سنگر جهاد و دفاع، موقعیت ممتاز و محبوبیت پاك و بی شائبه را برای او در دل مردم تبریز و علما و رهبران مشروطه فراهم آورده بود. مردم نیز به پاس این نیكنامی و صداقت و شجاعت و اندیشه های والا، خیابانی را در سی سالگی به نمایندگی خود در مجلس شورای ملی انتخاب كردند. خیابانی به همراه میرزا اسماعیل نوبری، نماینده دیگر مردم تبریز، راهی مجلس شورا شد. مجلس دوم در ۲۴ آبان ۱۲۸۸ (اول ذیحجه ۱۳۲۷) گشایش یافت و در ۳۰ آبان به صورت رسمی آغاز به كار كرد. [۹]
خیابانی از آن پس، در سنگر قانونگذاری، خود را وارث هزاران شهید انقلاب می دانست و با موضع گیریهای آگاهانه و ضد استبدادی و استعماری، در كنار نمایندگان متعهد و ارجمندی همچون شهید مدرس و میرزا اسماعیل نوبری و ... به دفاع از حق مسلم مردم ستمدیده ایران پرداخت.
از كارهای درخشان خیابانی در مجلس دوم، اعتراض شجاعانه و كار ساز او علیه اولتیماتوم استعمار گرانه دولت تزار روس بود. در متن اولتیماتوم مزبور آمده بود.
۱ - دولت ایران، مستر شوستر، خزانه دار و مستر لكوفر را از كارها بر كنار نماید.
۲ - دولت ایران، متعهد شود كه از این پس بدون اطلاع و رضایت روسیه و انگلیس، مستشار از كشورهای خارج استخدام نكند!
۳ - مخارجی ار كه دولت روس برای لشكر كشی به خاك ایران (رشت و انزلی) تحمل كرده، باید توسط ایران پرداخت شود!
دولت روس و انگلیس برای دریافت جواب فقط ۴۸ ساعت مهلت می دهند و در صورتی كه دولت ایران متن اولتیماتوم را قبول نكند و تسلیم نشود. سالداتها و قزاقهای روس، به سوی قزوین پیشروی خواهند كرد و ایران را به اشغال خود در خواهند آورد! و در صورت پرداخت نكردن مخارج، مبلغ آن دو برابر خواهد شد! [۱۰]
این اولتیماتوم ننگین - كه در واقع درخواست باج سبیل از ایران مظلوم بود - روز چهارشنبه ۷ آذر ماه ۱۲۹۰ (۷ ذیحجه ۱۳۲۹) به دولت ایران رسید. فردای آن روز در شهرهای تهران و تبریز و رشت، امواج خروشان مردمی به حركت در آمد. بازارها تعطیل شد، دوایر دولتی و تجارتخانه ها به حالت نیمه تعطیل در آمد و همه اعتراض می كردند. حتی زنان ایرانی نیز در كنار مردان، اعتراض خویش را بر اولتیماتوم مزبور اعلام كردند. این حركت دسته جمعی و مردمی نخستین نمایش عمومی ایرانیان بود كه زنان نیز در آن شركت كرده بود. [۱۱]
شیخ خیابانی، در میان اجتماع تظاهر كنندگان تهرانی، به ایراد سخنرانی پر شور و تحریك احساسات مذهبی و ملی مردم پرداخت و با صدای رسایی گفت:
« ... استقلال هر ملتی، شرافت اوست اگر نتوانیم كشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی كنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد! زیرا در چنین مواقع خطرناك و حساس، زنده ماندن محو شدن است.»
این سخنان آتشین چنان شوری در دل مردم بر پا كرد كه فریاد «پاینده باد ایران»، «زنده باد خیابانی» ... تا لحظاتی پس از پایان سخنرانی او در هوا طنین می انداخت. [۱۲]
روز جمعه ۹ آذر ماه قبل از ظهر جلسه علنی مجلس بر پا شد. حسن وثوق (وثوق الدوله) وزیر امور خارجه و تنی چند از همكارانش در مجلس حاضر بودند. وثوق الدوله در برابر نمایندگان مجلس و مردم شركت كننده قرار گرفت و متن اولتیماتوم را خواند و در پایان با زبونی گفت:
«هیات وزیران به اتفاق چنین رای داده اند كه این خواهش روس قبول بشود! تا نظر نمایندگان محترم چه باشد. [۱۳] »
لحظاتی با سكوت و بلاتكلیفی گذشت. نمایندگان به روی همدیگر نگاه می كردند و گاه به وثوق الدوله خیره می شدند كه می خواست شرافت و حیثیت ملت را مفت تقدیم بیگانگان گردن كلفت نماید. یكی دو نماینده فرومایه و ترسو برخاسته، از مجلس بیرون رفتند و خود را كنار كشیدند ... باز هم سكوت بود و تماشاگران با چشمانی باز، منتظر نتیجه نهایی بودند ... ناگهان شیخ محمد خیابانی از جای خود برخاست و با هیبتی شكوهمند و قدمهای محكم و سنگین به جلو آمد و رو به نمایندگان ایستاد و با صدای رسا و بلند، سكوت مرگبار مجلس را شكست:
«هیچ كس و هیچ دولتی حق ندارد كه اختیار، آزادی و استقلال كسی یا دولتی را از آنها سلب كند، مگر اینكه به شیوه كهن بربریت و وحشیت برگردد! ...»
خیابانی با این كنایه، اولتیماتوم و دولت روس را مورد هدف قرار داد و چون حاضران بیش از پیش متوجه شدند و نفسها در سینه ها حبس شد تا ببینند حرف آخر او چیست، خیابانی با صراحت تمام، تیر آخر را رها كرد:
« ... بنده از طرف ملت، كه حق آزادی و استقلال را از چندین هزار سال پیش تاكنون برای خودشان ثابت می دانند، عرض می كنم كه ما تا امروز مستقل بوده ایم، در حفظ حقوق و ترقی مملكت خودمام صاحب اختیار بوده ایم ... من با كمال جسارت و گشاده رویی به دولت روسیه می گویم كه ممكن نیست این ملت، امور كشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار كند ... این اولتیماتوم به استقلال ایران لطمه می زند و شكی نیست كه فقط با موافقت دولت ایران، این اولتیماتوم مورد قبول واقع نمی شود! ... امیدوارم این اولتیماتوم ظالمانه را پس بگیرند و ملت ایران را از خودشان آزده نكنند.» [۱۴]
خیابانی با این سخنان هم اولتیماتوم را رد و محكوم كرد و هم ترس و لرز احتمالی نمایندگان دیگر را ریخت! پس از او بود كه دیگر نمایندگان نیز در رد و محكوم كردن این اولتیماتوم سخنانی اظهار كردند. بدین گونه، حركت مردانه و هوشیارانه خیابانی، موجب شد كه مجلس شورا با سرافرازی تمام، اولتیماتوم روسیه را رد كند. از آن روز نام و آوازه شجاعت و هوشیاری و غیرت خیابانی در تمام شهرهای ایران بر سر زبانها افتاد و ملت او را خوب شناختند حتی دشمنان ایران نیز بیش از پیش به عظمت و نفوذ كلام این روحانی آزاده پی بردند.
پانزده روز پس از این تاریخ، در ۲۴ آذر ماه ۱۲۹۰ سفارت روس دوباره با دولت ایران (ناصر الملك) تماس گرفت و خبر داد كه سپاه روس در قزوین گرد آمده است، اگر تا شش روز دیگر، همه خواسته های ما پذیرفته نشود، آهنگ تهران خواهند كرد!
در ۲۹ آذر ماه مجلس تشكیل جلسه داد. باز هم خیابانی و دیگر نمایندگان سخنرانی كردند و به رد اولتیماتوم رای دادند.
دولت موقت ناصر الملك در روز دوم دی ماه، جلسه ای با حضور هیات وزیران و نمایندگان سازشكار و سرد مزاج مجلس تشكیل داد. وثوق الدوله، بستن در مجلس را پیشنهاد كرد. ناصر الملك بی درنگ این درخواست را قبول نمود و دستور انحلال مجلس را داد و اجرای فرمان به عهده یفرم خان ارمنی - رئیس شهربانی تهران و قاتل شیخ فضل الله نوری - واگذار شد! ... بدین ترتیب از همان روز مجلس دوم بسته شد و نمایندگان پراكنده گشتند ... و بساط انقلاب و مشروطه خواهی و استقلال طلبی در ایران برچیده شد!
خیابانی تنها ماند. اما هنوز خون غیرت در رگهایش در جریان بود. یك روز در سبزه میدان تهران، در اجتماع اعتراض آمیز مردم، بالای سكو رفت و با سخنرانی آتشین، از انقلاب و آزادیخواهان دفاع و عمل زشت دولت در بستن مجلس و پراكنده ساختن نمایندگان مردم را محكوم كرد و در میان كف زدنها و فریادهای «زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه»، «زنده باد خیابانی» و ... از سكوی سخنرانی پایین آمد.
دو ماه پس از بسته شدن مجلس و شروع دوره فترت، خیابانی همراه خانواده اش به مشهد مقدس رفت و پس از زیارت مرقد امام هشتم علیه السلام و دیدار با اقوامش در خاك رضوی، از آنجا عازم روسیه، جمهوری تركمنستان، آذربایجان، گرجستان و داغستان شد تا در فرصتی كه پیش آمده، از ممالك همسایه دیدار كند [۱۵] و هم از این طریق به تبریز برگردد. چون كه پس از بسته شدن مجلس، صمد خان شجاع الدوله از طرف روس ها، حاكم تبریز شده و محل انجمن ایالتی را ویران و بسیاری از آزادیخواهان را قتل عام كرده بود و لابد منتظر خیابانی و همكاران و همفكرانش نیز بود. اگر خیابانی از تهران یا مشهد، به تبریز بر می گشت، بی شك به دست جلادان صمد خان گرفتار و كشته می شد. او در كشورهای خارجی، خیلی چیزها دید و شناخت. در آذربایجان كارگران ایرانی را دید كه به سبب نبودن كار مناسب در كشور خودشان، ویلان و سرگردان در خاك بیگانه می گشتند و در مقابل دستمزدی ناچیز متحمل سنگین ترین كارها می شدند.
خیابانی از داغستان با یكی از بستگانش در تبریز تماس گرفت و او را به جلفا خواست. در آنجا خانواده اش را به وی سپرد تا به تبریز برساند و خود باز هم به پتروفسكی بازگشت. مدتی در آنجا ماند و ناگهان یك روز عازم تبریز شد. تبریز در آتش بیداد روس ها و صمد خان شجاع الدوله می سوخت. خیابانها بوی خون می داد. خوف و وحشت از همه جا سر می كشید. [۱۶]
نسیم آزادی[ویرایش]
در مهر ماه سال ۱۲۹۳ صمد خان، از سوی روس ها كنار گذاشته و فضای آزادی نسبی در تبریز ایجاد شد. اما بدتر از صمد خان، خود روس ها بودند كه هنوز حضور نامیمون خود را حفظ می كردند. ولی از آن سو در بهار سال ۱۲۶۹ ق (۱۳۳۵ هجری) با ظهور انقلاب اكتبر روسیه، امپراتوری سیصد ساله تزاری در آن سرزمین پهناور برای همیشه برچیده و دفترش بسته شد. از آن پس، نیروهای آدمكش و خبیث و وحشی روسی، ایران را ترك كردند. با پاك شدن خاك تبریز از لوث روس ها، نسیم آزادی در خطه آذربایجان و شمال ایران وزیدن گرفت.
تجدد[ویرایش]
خیابانی از نعمت آزادی استفاده كرد و دوستان آزادیخواه و مبارزش را - كه اغلب «دموكرات» نامیده می شدند - گرد آورد و كمیته ای تشكیل داد. سپس همه نمایندگان دموكرات و آزادیخواه را سراسر آذربایجان به تبریز دعوت كرد و كنفرانسی برگزار كردند. در این كنفرانس استانی، چهار صد و هشتاد نفر شركت داشتند. تشكیلات فرقه دموكرات، كه پنج سال پیش تعطیل شده بود، دوباره تاسیس شد. در همان كنفرانس، انتشار روزنامه «تجدد»، ارگان تشكیلات دموكرات، مورد تصویب قرار گرفت و خیابانی مدیر مسوول و صاحب امتیاز روزنامه شد. [۱۷] نخستین شماره تجدد در بیستم فروردین ماه ۱۲۹۶ (۸ رجب ۱۳۳۵) انتشار یافت. [۱۸] شیخ در اولین شماره تجدد، مقاله ای تحت عنوان «نور حقیقت خواهد تابید» نوشت و لزوم اجرای قوانین مشروطیت و احیای آن را بیان كرد.
در همان سال خیابانی به رهبری فرقه دموكرات آذربایجان برگزیده شد و فرقه دموكرات را توسعه داد و اصلاحات اساسی در آن ایجاد كرد [۱۹] و همگام با انتشار روزنامه تجدد و سرپرستی آن و درج مقالات، دست به كارهای سازنده دیگری در جهت پیشبرد اهداف و تامین آسایش مردم و تعیین والی برای آذربایجان زد تا مردم را برای حركت عظیم و همگانی آماده سازد.
در آن سال، خشكسالی بود و با رسیدن زمستان، مردم دچار قحطی و فقر شدند. خیابانی با تشكیل كمیسیون آذوقه، اعانه، دار المساكین و ... توانست مشكلات مردم را از پیش پا بردارد و مردم را نجات دهد. او با گرانفروشی و احتكار فرصت طلبان مبارزه كرد.
ورق پاره ۱۹۱۹[ویرایش]
در مرداد ۱۲۹۸ انتخابات مجلس چهارم شروع شد. خیابانی با داشتن نه هزار رای، حایز اكثریت آراء بود. در اثنای انتخابات، متن قرارداد ۱۹۱۹ بین دولت ایران و انگلیس امضا و در ایران منتشر شد. این پیمان ننگین را وثوق الدوله، نخست وزیر ایران، با نمایندگان انگلیس منعقد كرده بود. وثوق الدوله، سالها پیش با قبول اولتیماتوم روس، ضربه مهلكی به پیكر مشروطیت زده بود و اینك با امضای قرارداد استعماری دیگر درصد بود كه اختیار كامل امور مالی، گمركی و نظامی ایران را به دست مستشاران انگلیسی بدهد و كشور را تحت الحمایه بریتانیا گرداند.
در پی انتشار متن قرارداد، موجی از اعتراض و ناخشنودی در ایران پدید آمد. فرقه دموكرات در تبریز به رهبری خیابانی علیه قرار داد ۱۹۱۹ وارد عمل شد و روزنامه تجدد نوشت:
«تا زمانی كه قرارداد به تصویب مجلس نرسیده، ورق پاره ای بیش نیست و اعتباری ندارد!» [۲۰]
از طرفی وثوق الدوله با آگاهی از واكنش خیابانی و پیروانش در تبریز، به فكر چاره افتاد. چون می دانست كه اگر پای خیابانی و همفكرانش به مجلس چهارم باز شود، نخواهند گذاشت كه این قرارداد استعماری تصویب گردد؛ همچنان كه هشت سال پیش نگذاشتند اولتیماتوم روس، تصویب و قبول شود.
به دنبال اعتراضات و كشمكشهای سیاسی، وثوق الدوله با اعزام دو نفر خارجی به همراه چند مزدور از تهران به تبریز، بسیاری از كارمندان و مسوولان ادارات را به دلیل اینكه نتوانسته بودند در انتخابات خواسته های او را بر آورند، اخراج و افراد مزدور و خود فروخته ای را جایگزین آنان كرد و در واقع انتخابات آذربایجان را به هم زد. [۲۱] این بود كه در دوره چهارم مجلس، نمایندگان آذربایجان به مجلس راه نیافتند.
خیابانی در آن روزهای حساس، سفری به تهران كرد تا اوضاع سیاسی را از نزدیك بررسی كند. او سعی بر این داشت كه با بعضی از رجال مشهور سیاسی گفتگو كند و زمینه مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ را مساعد گرداند. اما كسی جواب مناسب نداد. در همان روزها شصت هزار تومان از طرف وثوق الدوله به خیابانی پیشنهاد شد تا بگیرد و ساكت شود! خیابانی تازه متوجه شد كه در پایتخت چه خبر است و اینكه از بسیاری از رجال سیاسی، صدایی بر نمی آید، از آن روست كه حق سكوت گرفته اند! او با رد این پیشنهاد، به تبریز برگشت و پی برد كه نمی توان به رجال تهران امیدوار بود. او در تبریز با دعوت آزادیخواهان و دموكرات ها، در روز ۲۲ اسفند ۱۲۹۸ «مجلس محلی تبریز» را تشكیل داد و خود به ریاست آن انتخاب شد. كار مجلس محلی تبریز این بود كه در مسائل سیاسی و اجتماعی تبریز و آذربایجان، تصمیم گیری كند؛ چون نمایندگان آذربایجان را از رفتن به مجلس شورای ملی محروم كرده بودند. مذاكرات و تصمیمهای مجلس محلی هر روز در روزنامه تجدد چاپ می شد و به اطلاع مردم می رسید.
نوروز سال ۱۲۹۹ گذشت. در هشتم فروردین سال نو، بیانیه ای از طرف كمیته مجلس محلی تبریز، خطاب به آزادیخواهان و هموطنان صادر شد. در بیانیه مزبور، اتحاد، اتفاق و نظم دموكراتها و همكاری و یاری همه آزادیخواهان میهن دوست ایرانی، به مثابه یگانه تكیه گاه كمیته معرفی شده و مورد تاكید قرار گرفته بود. [۲۲]
قیام[ویرایش]
بعد از ظهر روز سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۹ (۱۶ رجب ۱۳۳۸) در حیاط عمارت تجدد، جنب و جوشی پدیدار بود. آزادیخواهان پیرو خیابانی كه همه مسلح بودند، گروه گروه در آن جمع می شدند. آتش و خشم در درونشان شعله می كشید و در خروش و هیجان بودند. ساعتی گذشت كه ناگهان فرمان رهبر آزادی و تجدد، شیخ محمد خیابانی مبنی بر آزاد كردن و نجات دادن «میرزا باقر» از زندان كلانتری محله نوبر صادر شد. میرزا باقر به سبب مخافت با «ماژور بیورلینگ» - رئیس شهربانی تبریز كه فردی خارجی بود و از طرف وثوق الدوله منصوب شده بود - زندانی گشته بود.
به صدور فرمان شیخ، بیش از پنجاه مجاهد مسلح، به كلانتری نوبر حمله كرده، میرزا باقر را آزاد كردند و به عمارت تجدد آوردند. ماموران كلانتری گر چه آزادیخواهان را تعقیب كردند، به هیچ كاری موفق نشدند. بدین گونه نخستین گام قیام با موفقیت و پیروزی برداشته شد. خورشید هفده فروردین غروب كرد و شب شد. شب آبستن حوادثی دیگر بود. همان شب بسیاری از گروههای آزادیخواهی به پیروان خیابانی در عمارت تجدد پیوستند.
صبح ۱۸ فروردین ۱۲۹۹ در تبریز، صبح آزادی و صحنه یكی از پر شكوه ترین آزادی و صحنه یكی از پر شكوه ترین قهرمانیهای تاریخ ایران بود. بازار تعطیل شد. دانش آموزان مدارس، به حالت راهپیمایی در ساختمان و اطراف عمارت تجدد گرد آمدند. شعارهای ضد دولت وثوق الدوله و مزدورانش، در فضای شهر طنین افكنده بود. مردم آزادیخواه، مسلمان و قهرمان تبریز، به اشاره پیشوای خود خیابانی، به شهربانی ریخته، آزادیخواهان دربند را از سیاهچالها نجات دادند. ادارت شهر همه به دست آزادیخواهان افتاد. شیخ به مزدوران وثوق الدوله در تبریز اخطار كرد كه هر چه زودتر شهر را ترك گویند و آنان چهار شنبه شب، تبریز را به قصد تهران ترك كردند.
بدین سان در روز دوم قیام، تبریز از لوث حضور خائنان و بیگانگان مزدور پاك شد [۲۳] و رشته امور شهر به دست خیابانی و پیروانش افتاد و خورشید آزادی از افق آذربایجان درخشید. در روز پنجشنبه خیابانی هیاءت مدیره ای را برای اداره اجتماع مردم و تصمیم گیریهای لازم، انتخاب كرد. این هیات، در همان روز بیانیه ای به زبان فارسی و فرانسه نوشته، به دیوارهای شهر نصب كردند:
«آزادیخواهان شهر تبریز در مقابل تمایلات ارتجاعی برخی افراد ضد مشروطیت كه در حكومتهای محلی و در مركز ایالت آذربایجان ظهور كرده بود، به هیجان آمده و دست به اعتراض و قیام زدند. آزادیخواهان تبریز اعلام می كنند كه برنامه آنان عبارت است از تحصیل اطمینان كامل در احترام به قانون اساسی و اجرای صادقانه آن. آزادیخواهان موقعیت فوق العاده حساس فعلی را در نظر گرفته و مصمم هستند كه نظم و آسایش را به هر وسیله كه باشد، بر قرار دارند. برنامه آزادیخواهان در دو عبارت خلاصه می شود:
۱ - برقرار داشتن آسایش عمومی
۲ - از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت.» [۲۴]
قیام پیروزمندانه مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی، بیش از پنج ماه ادامه داشت. شیخ، در حیاط ساختمان تجدد به ایراد نطقهایی می پرداخت و مردم با اشتیاق تمام پای صحبتش می نشستند. این سخنان به زبان آذری بود و ترجمه فارسی اش هر روز در روزنامه تجدد چاپ می شد. در این پنج ماه خیابانی و جنبش با خطرهای فراوانی مواجه بودند، اما بر همه پیروز شدند و آتش توطئه ها را خاموش كردند ... كه شرح و بسط آن در این مجال اندك نمی گنجد.
خیابانی در این پنج ماه، بیش از آنكه ژست رهبر و فرمانده قیام مسلحانه به خود بگیرد، هیبت یك رهبر فكری و ایدئولوگ و متفكر انقلابی را داشت و هر روز با نطقهای پر شور در مسائل اجتماعی و سیاسی و فكری، سعی در بر پایی انقلاب فرهنگی و خود آگاهی سیاسی و اجتماعی در اندیشه های مردم داشت. [۲۵]
از طرفی دشمنان او، بویژه از ناحیه حكومت مركزی، هر لحظه در صدد سركوبی او و قیامش بودند. در این مدت وثوق الدوله از نخست وزیری احمد شاه عزل و مشیر الدوله به جای او منصوب شد. مشیر الدوله برای شكست قیام خیابانی، مهدی قلی خان هدایت، معروف به مخبر السلطنه، چهره ای موجه و ملی داشت و به همین سبب بدون سرباز و محافظ وارد تبریز شد و كسی با او كاری نداشت. مدتها سعی كرد از طریق صحبت با دوستان خیابانی، او را از ادامه نهضت باز دارد، ولی خیابانی اعتنایی نكرد و از طرفی گمان نمی كرد كه مخبر السلطنه قصد خیانت داشته باشد. مخبر السلطنه چون از راه تزویر و فریب و مذاكره نتوانست خیابانی را از راهی كه در پیش گرفته منصرف سازد، با رئیس قزاقخانه تبریز - كه یك كلنل روسی بود - گفتگو و تبانی و نقشه سرنگونی قیام تبریز را طرح ریزی كرد. سرانجام در سپیده دم یكشنبه ۲۱ شهریور ۱۲۹۹، كه بسیاری از نیروهای مسلح خیابانی برای بر چیدن اشرار محلی به اطراف تبریز رفته بودند و نیروی اندكی در شهر و اطراف عالی قاپور (مقر حكومت خیابانی و مركز قیام) مانده بود، قزاقهای مسلح به دستور كلنل روسی و مخبر السلطنه، به شهر ریختند و تمام نیروهای قیامی را یا كشتند یا خلع سلاح كردند و همه مراكز آزادیخواهان و ادارات را به تصرف خود در آوردند و عالی قاپور را در اختیار خود گرفتند. [۲۶]
شهادت[ویرایش]
قزاقها به فرمان مخبر السلطنه به خانه خیابانی ریختند، ولی قبل از اینكه به او دست بیابند خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه اش، شیخ حسنعلی میانجی، پناهنده شده بود. شیخ حسنعلی اصرار كرد كه پیش مخبر السلطنه برود و وساطت كند، ولی خیابانی نپذیرفت. تا اینكه بعد از ظهر ۲۲ شهریور ۱۲۹۹/۲۹ ذیحجه ۱۳۳۸، مخفی گاه شیخ پیدا شد و با شلیك چند تیر به دست اسماعیل قزاق، در زیر زمین خانه شیخ حسنعلی میانجی به شهادت رسید. پیكرش را بیرون آوردند و در گورستان «سید حمزه» تبریز به خاك سپردند. بعدها آن گورستان به مدرسه تبدیل شد و پس از ویرانی، مقبره خیابانی مظلوم هم از بین رفت. [۲۷]
اهداف قیام خیابانی[ویرایش]
از مطالعه تاریخ قیام خیابانی و تامل در آن می توان به اهداف آن پی برد. مجموع اهداف این قیام را می تتوانیم در این موارد خلاصه كنیم:
۱. سر و سامان دادن به اوضاع آشفته آذربایجان
۲. قطع دست اجانب از آن خطه و كل ایران
۳. همكاری با نهضت جنگل به رهبری میرزا كوچك خان در راه پیشبرد و گسترش قیام
در سر تا سر ایران و اصلاح اوضاع كشور و بیدار كردن مردم
۴. حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و تاءمین آزادی سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی كشور
۵. احیا و اجرای قانون اساسی مشروطیت
۶. ایجاد نوعی انقلاب فرهنگی و بازگشت به خویشتن خویش.
علل شكست قیام[ویرایش]
شكست قیام تبریز پس از حدود شش ماه علل و عوامل گوناگونی داشت، از جمله:
۱. حضور قزاقخانه در كنار شهر تبریز و همكاری آن با حكومت مركزی
۲. كم بودن نیروهای مقاومت و مسلح قیامی و نداشتن ارتش مقاومت دایم
۳. اهتمام بیشتر شیخ محمد خیابانی به ایجاد و گسترش خود آگاهی مردم و نهضت فكری و بیداری سیاسی و بی توجهی به جذب نیروهای نظامی و مسلح برای حراست از قیام
۴. خیانت كسانی كه قول همكاری به خیابانی داده بودند.
۵. تنها ماندن خیابانی در نتیجه همكاری نكردن او با روس و انگلیس و نیروهای وابسته به آن دو، و دشمنی آنها بویژه حكومت مركزی با وی و قیامش.
پانویس[ویرایش]
۱. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمد علی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال ۱۳۰۴ ش، ص ۲۳. |
۲. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، حاج محمد علی آقا بادامچی تبریزی، چاپ برلین، سال ۱۳۰۴ ش، ص ۲۳. |
۳. | ↑ . شیخ محمد خیابانی خروش حماسه ها، مصطفی قلیزاده، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۷۲، ص ۴۲. |
۴. | ↑ . پدر بزرگ مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید علی خامنه ای. |
۵. | ↑ . شیخ محمد خیابانی، خروش حماسه ها، ص ۴۲. |
۶. | ↑ . شیخ محمد خیابانی، خروش حماسه ها، ص ۲۴. |
۷. | ↑ . دو قهرمان جنبش مشروطه، رحیم رئیس نیا و عبدالحسن ناهیدی، ص ۱۹۶. |
۸. | ↑ . دو قهرمان جنبش مشروطه، رحیم رئیس نیا و عبدالحسن ناهیدی، ص ۷ - ۱۹۶. |
۹. | ↑ . تاریخ هجده ساله آذربایجان، احمد كسروی، ج ۱، ص ۷۵. |
۱۰. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۲۸. |
۱۱. | ↑ . تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، دكتر ملك زاده، ج ۷، ص ۸۷. |
۱۲. | ↑ . دو قهرمان جنبش مشروطه، ص ۲۰۹. |
۱۳. | ↑ . قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، علی آذری، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۶۲، ص ۲۹. |
۱۴. | ↑ . قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، علی آذری، ص ۳۱ - ۲۹. |
۱۵. | ↑ . قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، علی آذری، ص ۳۷. |
۱۶. | ↑ . شیخ محمد خیابانی خروش حماسه ها، ص ۱۰۶. |
۱۷. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۲۸. |
۱۸. | ↑ . تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج ۲، ص ۶۷۸. |
۱۹. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۲۸. |
۲۰. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۳۲. |
۲۱. | ↑ . شیخ محمد خیابانی خروش حماسه ها، ص ۱۳۷. |
۲۲. | ↑ . قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، ص ۶ - ۲۴۵. |
۲۳. | ↑ . همان، ص ۲۶۳، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ج ۲، ص ۷۶۷. |
۲۴. | ↑ . شیخ محمد خیابانی خروش حماسه ها، ص ۱۴۷. |
۲۵. | ↑ . تاریخ بیست ساله ایران، حسین مكی، ج ۱، ص ۳۵ و ۳۶. |
۲۶. | ↑ . شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانی، ص ۳۷. |
۲۷. | ↑ . قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، ص ۴۹۲. |
منبع[ویرایش]
سایت اندیشه قم
گؤنده ر بؤلوم لر: شیخ محمد خیابانی
بو دریایی لطافت موجی عنبر ایچره پینهاندیر
اگر خورشیدی تابانیله سنسیز همشراب اولسام،
لبی لعلی مئی آلودی گؤزومده قانلو پئیكاندیر
دد و دامی موسخّر ائیله یوبدور جذبهی عشقین،
دوگون مجنونی شیدا باشینا چتری سلیماندیر
منی مكری رقیب آواره قیلدی یار كوییندن،
چیخاران آدمی فردوسیدن تزویری شیطاندیر
قاچان عاشیقلرین فیكرینه دوشدو اول عقیقی لب
كی، اونون بیر قارا گؤزلولریندهن آبی حیواندیر
مسلمانام، دئییر مستین، ایچیر عاشیقلرین قانین،
منم كافیر، اگر اول دوشمنی ایمان مسلماندیر
محبّت اهلی هنگی جام و نشاطی درد دن دؤنمز،
نئچون چكسون خومار اول كیم همیشه ایچدیگی قاندیر
منی خاكی نه تنها اولموشام مجنون كیمی رسوا،
كی، اول درد دن فلك سنگی ملامت ایچره پینهاندیر
فلكلر قان ایچر گؤردوكجه تجرید اهلینی، صائیب،
كی، یوقسیزلار حرامیلر گؤزینده تیغی عریاندیر
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
هانی بیزده ائله جان زلف پریشانا دؤزه
امیدیم یوخدو اورك بیرده بو هیجرانا دؤزه
كیم تكبرلویونو سیندیرا بیلمیرسه اگر
عاشقم سؤیله مه یه ، چیخمایا مئیدانا دؤزه
بوردا عشرت می یی دؤنموش یئنه قلبین قانینا
سود اوچون كؤرپه گرك باشلایا افغانه دؤزه
بو جهاندا نه ییمیز واردی كی ، حسرت ده چكه ك
تكجه آرزو بودو ، قلبیم دارا مردانه دؤزه
قیوریلان تئللری ساكت گئجه ده تیتره ر اونون
عاشق ایستر او تئله هر توخونا شانه دؤزه
یوسفه چاتماق اگر ایسته سه دنیادا بیری
یئیه قلبین قانینی بیرده كی زندانه دؤزه
كیم چؤرك دردینی چكمیر ، او یئییر بوردا چؤرك
كیم چؤرك دردی چكسه او گرك یانا دؤزه
عشق سرگشته لیگی صابره مخصوص كی دئییل
دئی هانی اؤیله گه می ، دوشسه بو طوفانه دؤزه
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
داها محتاج دئییلم اؤزگه سینین كؤلگه سینه
هانسی سینمیشلاریمی من یئنی دن برپا ائدیم؟
قلب سینیب ، قول دا سینیب، یوخ كمكی بیر بیرینه
سئل گلن واختا خبرسیزلری بیردن آپارار
وحدت اهلی بو خطردن قورونار سعی له یئنههر زمان عشق جوانلاردا داها حساس اولور
تر بوداق قورخولودور كی ، توخونا گؤزلرینه
همسفر وعده خلاف چیخدی ، فقط من یئنه ده
راضی لیق ائیله میشمكی ، بو سفر خوشدو منه
صائبین فیكرینی حبس ائتمه یه یوخ اختیاریم
اؤزگه عالمده یئتر آرزولاری چون یئرینه
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
نه سبب دندی منیم قدریمی دوران بیلمه ز
جوهرین قیمتینی هئچ زامان عمان بیلمه ز
ازوده آیدین گؤرونور هر نه دئسه ن آینا كیمی
اورگین یانماسا بیل قدرینی جانان بیلمه ز
هاردا دیوانه ساچین تاجه برابر بیلسه
اوردا شاهنان گدانین فرقینی اینسان بیلمه ز
پیس ایله یاخشی نی آنجاق دوشونن باش آییرار
بو قمه آغزی دی یا جام دی او نادان بیلمه ز
حكیمین فیكرینی مشغول ائلییه ر بال لا زهر
قارپیزیلا شكرین فرقینی سورسان بیلمه ز
قلبه درماندی یارین صف - صف اولان مژگانی
دامارین دردینی نئشتر كیمی ، درمان بیلمه ز
صدفین قوینونا دوشموش سو دؤنه ر جوهر اولار
مقصده چاتماغی صائب بیله ر ؟ هاردان بیلمه ز ؟
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
سئوگینی فرزانه لیكده بیلمیشیك
عاشیقین قانین تؤكوب ظلم ائتمه یی
عشق ده ، جانانه لیكده بیلمیشیك
دوز یولو لنگر ووروب قطع ائتمه یی
دوغروسو مستانه لیكده بیلمیشیك
عشق باغیندا سولوب بختین گولو
بیز بونو بیگانه لیكده بیلمیشیك
اختیلاتین ان گؤزل نعمت لرین
سر به سر افسانه لیكده بیلمیشیك
گر دویونله نسه بوغازدا گؤز یاشی
بیز بونو مردانه لیكده بیلمیشیك
عشقده جانی اودوزماق رسمینی
هر زامان تیفلانه لیكده بیلمیشیك
دالغالار دولموش حبابلا دریادا
بیز اونو دردانه لیكده بیلمیشیك
عاشیقین جان قئیدینه قالماق حالین
قلب ده كی ویرانه لیكده بیلمیشیك
شمع باشیندا آتشه اوتلانماغی
عشق ده پروانه لیكده بیلمیشیك
كیم بیزیله ائیله سه بیگانه لیك
معنا سین صد دانه لیكده بیلمیشیك
هر كسی بیر كنج ائدیر غم دن خلاص
بیز اونو میخانه لیكده بیلمیشیك
دونیانین هر نعمتیندن كئچمه یین
همتین مردانه لیكده بیلمیشیك
او فداكارلار گؤزونده حئیرتیك
رویانی افسانه لیكده بیلمیشیك
صائب الده هر نه ائتمیشدیر اونو
دوسلارا همخانه لیكده بیلمیشیك
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
قیامتین ائله بیل آتشی قووردو منی
یاراما بخیه وورارلار فقط نه فایداسی وار
طبیبیم اولدو او كس كی ائله او قیردی منی
او قدر هجرانا دؤزدوم اوره گیم دؤندو قانا
یئتیم اوشاق كیمی گؤز یاشلاریم بوغوردو منی
نسیم بهانه دیدیگین داغیلدی بدن
كیمیسه توپلایاراق تورپاق اوسته قوردو منی
او لاله باغرینا داغ چكدیلر بزه ك یئرینه
حیات دا مین داغ ایله آلدادیب دوغوردو منی
دئ جوجه رسین نئجه بس توپراغا دوشن توخوموم
بو آتش اوزلو گؤزللر اوخویلا ووردو منی
نه یاخشی اولدو كی صائب یازیلدی خوش خطله
بو طالع حسرتی عمرومده آز می یوردو منی
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
میرزا محمّدعلی متخلّص به صائب تبریزی و معروف به میرزا صائب بزرگترین غزلسرای قرن یازدهم هجری است . وی در حدود سالهای 970 الی 973 - 1000 الی 1003 هجری - در تبریز یا به قولی اصفهان دیده به جهان گشود
پدر
او میرزا عبد الرحیم ف تاجری معتبر بود . خانواده صائب جزو هزار فامیلی
بودند كه به فرمان شاه عباس از تبریز به اصفهان كوچ كردند و در محله عباس
آباد سكنی گزیدند.
صائب در اصفهان پرورش یافت و دانش های ادبی و عقلی و
نقلی را نزد استادان آن شهر و خطاطی را نزد عموی خود شمس الدین تبریزی
شیرین قلم مشهور به شمس ثانی آموخت . در جوانی به حج رفت و به زیارت مشهد
مقدس نیز نایا امد
صائب در سال 1003 - 1034 هجری - از اصفهان عازم
هندوستان شد و به هرات و كابل رفت . حكمران كابل ، ظفر خان ، كه خود شاعر و
ادیب بود مقدم صائب را گرامی داشت . ظفر خان پس از مدتی به جهت جلوس شاه
جهان عازم دكن شد و صائب را نیز با خود همراه برد . شاه جهان ، صائب را
مورد عنایت خود قرار داد و به او لقب مستعدخان داد . در سال 1008 - 1039
هجری - كه صائب و ظفر خان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند خبر رسید كه
پدر صائب از ایران به اكبر آباد هندوستان امده و میخواهد او را با خود به
ایران ببرد . صائب از ظفر خان و پدر او خواجه ابوالحسن تربتی رخصت طلبید
ولی حصول این رخصت تا دوسال طول كشید .
در سال 1011 - 1042 هجری - كه
حكومت كشمیر به ظفر خان واگذار شد صائب نیز بدانجا رفت و از آنجا به اتفاق
پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت صائب به ایران در اصفهان به حضور شاه عباس
دوم رسید و خطاب ملك الشعرایی دربار صفوی یافت و در این مدت محضرش در
اصفهان محل اجتماع اهل ادب و آمد و شد دوستداران سخن بود و او جزبه قصد
سیاحت بعضی از شهرها و ناحیت های ایران از اصفهان بیرون نرفت و در همان جا
به سال 1054 - 1086 هجری - دیده از جهان فرو بست و در باغی كه اكنون به قبر
آقا معرف است به خاك سپرده شد
گؤنده ر بؤلوم لر: صائب تبریزی
شیشمك اولوب چاخدیم
ولكانا دؤندوم
بولود تك كیشنه دیم سئل اولوب آخدیم
كؤكسو داغ دالغالی اومانا دؤندوم
وارلیغیمی دانانا قلبزنلره
یامان یاخالاشدیم یامان ووروشدیم
یالان پالانلارین تاپشیردیم یئله
حاقسیزلیغا قارشی یامان ووروشدیم
اورهك سؤزلریمی حاق سؤزلریمی
قایا كیمی دوشمن كؤكسینه ووردوم
قصبكارا جومورد بابالار كیمی
گاه قان قوسدوربان گاه قان اوتوردوم
الیمدن زینهارا زارا گلنله
كؤپك كوشگوتیلر ایت بیراخدیلار
حاق سوزیمه جاواب وئرمه ینلر
قدره قوللانیب غمه تاخدیلار
گوجوم گوجلرینه چاتانمادیقدا
هر طرفدن منی دوره له ییبلر سونگونو بؤیریمه سانجیب آدیما
وطنسیز دئدیلر نهلر دئدیلر
یئنه ده داغلار كیمی دوردوم دایاندیم
نه چكیندیم نه ده چاشدیم
محكمهلرینی ایلنجه ساندیم
دنیز كیمی جوشدوم كوكرهدیم داشدیم
آیاغی كوندلی قوللاری باغلی
سسیمی اوجالتدیم آچدیم دیلیمی
اورهیی قوربالی سینهسی داغلی
دئدیم هر دردیمی هر نیسگیلیمی
چوخ یاخشی بیلیرسیز فیریلداقچیلار
من نه وطنسیزم نه ده گؤبه لك
دوغما دییاریم وار بؤیوك ائلیم وار
منیمدیر هم كئچمیش هم ده گله جك
گؤنده ر بؤلوم لر: بولود قاراچورلو(سهند)مراغه
دئمیرم ائللریم ائللردن باشدیر
منیم مسلكیمده ، منیم یولومدا
ملت لر هامیسی دوستدور قارداشدیر
چاپماق ایسته میرم من هئچ میللتی
نه دیلین، نه یوردون ،نه ده امگین
تحقیرائله میرم ،هده له میرم
كئچمیشین، ایندی سین ، یا گله جگین
من آییرمیرام، آیری سالمیرام
قارداشی قارداشدان ، آروادی ـ اردن
آنانی بالادان، اتی دیرناقدان
اوره گی ـ اوره كدن، قانادی پردن
پوزماق ایسته میرم من بیرلیكلری
انسانلیق بیرلیگی ایده آلیم دیر
قارداشلیق، یولداشلیق ، ادبی باریش
دونیادا ان بویوك آرزولاریمدیر
آنجاق بیرسوزوم وار، من ده انسانام
دیلیم وار،خلقیم وار،یوردوم یووام وار
یئردن چیخمامیشام گوبه لك كیمی
آدامام،حقیم وار،ائلیم اوبام وار
قول یارانمامیشام،یاراناندا من
هئچ كسه اولمارام ،نه قول،نه اسیر
قورتولوش عصریدیر انسانا بو عصر
اسیر اولانلاردا بوخوون كسیر
گؤنده ر بؤلوم لر: بولود قاراچورلو(سهند)مراغه
پولاد اوز قیلینجلار قیندا پاسلانیب
شاهباز آیغیرلارین پئیی كسیلیب
جیدا لار ایلیب , كندیر اوفانیب
اودالار تالانیب ائولر ییخیلیب,
مرد ایگیت لر اولوب, اورك داغلانیب
حاصالر لار آلینیب, اوردو باسیلیب,
دوداقلار تیكیلییب, قوللار باغلانیب
آلتونلی بان ائولر تالتنیب گئدیب
ائو ییه سی گئجه كوچه ده یاتتر
بوز بالتا سی كیمی جومرد ایگیت لر,
دیوار لار دیبینده پورتاغال ساتیر
كولگه لی آغاجلار كوكدن قورویوب
بولاقلار كورلانیب, كهریز لر باتیب,
آلیجی قوشلارین قاناتی سینیب,
آسلان یاتاغیندا تولكو لر یاتیب.
اوبالار دا نه توی, نه بایرام اولور,
نه قوپوز چالینیر, نه مرد اویونور,
نه بیر اوزان گلیر نغمه اوخویور,
نه بدوی آتلارین ایچی دویونور.
لاله لی دوزلرده تیكان گویریب
نه قوزو مله شیر, نه جئیران قاچیر.
قوسلاردا یوردومدان كوچوب گئدیبلر
گویده نه بیر دورنا, نه سونا اوچور.
معیشت ایگیده آغیر یوك اولوب
یمی باش گوتوروب گئدیر سرگردان
كیمی بالالارین آلیر دیشینه,
قاچیر دیاریندان, دوغما یوردوندان!
دوو دوشوب دیرناخسیز نامرد الینه
دیشی باتان یئرین اتین قوپاردیر.
دیل آچیب دیلینده دانیشانلارین,
چكیر بوغازیندان دیلین چیخاردیر!
بیرجه دار گونلرین دار آخشامیندا,
خلقین احوالینا شافاق قان آغلار,
قهرمان ائلیوی نه گونه سالمیش,
گور بو قارا دووران, گور بو روزگار.
بیر اورك آرادان ایكی بولونوب
آیاق دا قانلیدیر, باشدا قانلیدیر
آغ ساچلی آنالار قارا گئیینیب
یاناقدا قانلیدیر, یاش دا قانلی دیر!
گؤنده ر بؤلوم لر: بولود قاراچورلو(سهند)مراغه
قوی قارداش دردیمی دئییم باری بیل
گونئی دن– قوزئیه، غربدن– شرقه.
هانسی خالقی گؤردون بیزیم تك ذلیل؟
دئمیرم دونیادا اسارت یوخدور
چوخ یئره سونگو تاخمیش استعمار،
آنجاق بیزیم كیمی اَزیلن آزدیر،
هاردا حاق وئرمز وار حاق تاپیلماز وار!
میللی آزادلیقلار عصری اولسادا
هر یئرده، هر یاندا آدی بو عصرین
نه ائتمك «دونیانی بوغدا توتسادا،
كهلیین روزیسی چینقیلدیر» همین
بو شرف، بو شوكت، بو قدرت، بو شان
هاردا دوغورداندا بیزه عار اولسون!
حیاتین آمانسیز بیر قانونو وار،
تعصوب سیز میللت گرك خوار اولسون.
میللی تعصوب دن دانیشدیم اولسون
اصلینی ایتیرنده حارامزاده دیر،
مرد اوغول وطنین حاققین ایتیرمز،
وطن اینسانا اَن بؤیوك آنادیر.
قویون محكوم اولوم میلت چی لیگه،
دونیادا میلیتین سئومه ین كیمدیر؟!
دیلین، ائلین یوردون تالان ائتسه لر
آجییب باشینا دؤیمه ین كیمدیر؟!
گرك گؤزلریندن گؤز اؤرته هر كس
قارغا یوواسینا یاناشسا اگر،
نییه وطنیمی سئومه ییم نییه؟
من قارغادان دا اسگییم مگر؟
من دئمیرم اوستون نژاددانام من
دئمیرم ائللریم ائللردن باشدی
منیم مسلكیمده منیم یولومدا،
میلت لر هامیسی دوستدور، قارداشدیر.
چاپماق ایسته میرم من هئچ میلتین،
نه دیلین نه یئرین نه ده امه یین
تحقیر ائتمه ییرم، هده له میرم
كئچمیشین، ایندیسین، یا گله جه یین
من آییرما ییرام آیری سالمیرام،
قارداشی، قارداشدان، آروادی اَردن
آنانی بالادان، اَتی دیرناقدان،
اوره یی اوركدن، قانادی پردن
پوزماق ایسته میره م من بیرلیك لری
اینسانلیق بیر لیگی ایده آلیمدیر،
قارداشلیق یولداشلیق ابدی باریش
دونیادا اَن بؤیوك آرزولاریمدیر.
آنجاق بیر سؤزوم وار: من ده اینسانام
دیلیم وار، خالقیم وار، یوردوم یووام وار،
یئردن چیخمامیشام گؤبه لك كیمی
آدامام حاققیم وار ائلیم اوبام وار
قول یارانمامیشام یاراناندا من
هئچ كسه اولمارام نه قول نه اسیر
قورتولوش عصری دی اینسانا بو عصر
اسیر اولانلارین بوخووون كسیر.
گؤنده ر بؤلوم لر: بولود قاراچورلو(سهند)مراغه