آموزش زبان تركی بصورت مكالمه باتلفظ لاتین :
مكالمه شماره 1(تركی به فارسی )
حال واحوال پرسی(در ادامه مطلب.........):
این درس به تاریخ ۹ فروردین ۱۳۹۰ با الفبای لاتین اصلاخ شد.
مكالمه شماره 1(تركی به فارسی با تلفظ لاتین آذری)
1)سلام.چطوری؟خوبی؟خانواده چطورند؟
Salam,nəcur siz?yaxşisən?ayiləniz nəcurdirlər?
2)سلام.ممنون.بدنیستم.خانواده سلام دارند خدمت شما(سلام میرسونند).
Salam.sağol.pis deyiləm(deyirəm).ayilə salamlari var.
1)سلام مرا بهشون برسون.راستی پدرت چطوره؟خوب شد؟
Mənim salamimi onlara yetiriz.hələ atan nəcurdir?yaxşidir?
2)فعلا بدی نیست.تو خونه بستریه..دكتر گفته كارنكنه!
Hələlik pis deyil. evdə yatax dir.duxtor deyib işləməsin!
1)امیدوارم حالش هرچه زودترخوب بشه.خداحافظ.
Inşa,allah tezliyinən(tezləyinən) hali duzələ .allaha tapşirdim.
2)ممنونم..خداحافظ.
Sağ olasan.allah amaninda.
گؤنده ر بؤلوم لر: درس ۱زبان تركی آذری
شما در سال های اخیردرزبان فارسی ( به شكل رسمی) و مقداری هم در زبان تركی ( به شكل غیر رسمی ) شاهد ظهور كلماتی بوده اید كه در تاریخ این زبانها سابقه نداشته است. كلماتی كه جدیداً ساخته شده و برای ادای مفاهیم جدید یا جایگزینی با كلمات بیگانه و دخیل از آنها استفاده می شود. اگر شنونده ای كنجكاو برای یاقتن معنای لغوی این واژه های جدید الاحداث به كتابهای كلاسیك و یا لغت نامه هایی معتبر قدیمی نگاه كند؛ هرگز آنها را نخواهد یافت. واژه هایی مثل « شهربانی »، « شهرداری»، «فرهنگستان»،« خودرو»،« نگارنده»،« خودنویس» و« تعمیرگاه» كه در دهه های گذشته وارد چرخه زبان فارسی شده است و همچنین كلماتی مثل « یارانه»،« پایانه»،«رایانه»،«پیامك»، « آسانبر»، «چاپگر»،« بهره وری » كه در سالهای اخیر تولید شده اند؛ همگی كلماتی جدید با ساختاری جدید هستند. در زبان تركی خودمان هم به كلمات مشابهی برخورده ایم. مثل؛ بیلگی سایار ( كامپیوتر) ، بیلیم یوردو( دانشگاه ) ، یازار ( نویسنده ) ، یازیچی ( نویسنده ، پرینتر ، چاپگر)، وطنداش،( هموطن) ، دینله ییجی ( شنونده ) و …
مسلّماً هر اهل زبان متفكّری درعصرارتباطات و تداخل فرهنگ ها به ضرورت واژه سازی در چهارچوب زبانهای ملی پی برده است. در دنیای امروز كه مرز بین فرهنگها و زبانها درحال كم رنگ شدن است؛ ما محتاج تقویت زیر ساخت ها و كلمات زبان های مادری هستیم. زبانشناسان معتقدند زمان تولید كلمات «هسته» و یا «مادر» و تولید هر كلمه جدید به شكل بسیط سپری شده است. كلمات هسته یا مادر درهر زبانی قدیمی ترین كلمات آن زبان محسوب می شوند. این كلمات براسامی طبیعت، اندامهای انسان، و یا بر اعمال و رفتار های او اطلاق شده است. مثلاً واژه « آب» در فارسی و« سو» در تركی و … می تواند از قدیمی ترین كلمات باشد. به نظر زبانشناسان امروزه ساخت چنین واژه هایی غیر ممكن است؛ پس چاره چیست؟
چاره مشخص است؛ چنانكه درطول تاریخ انسان ، اهل زبان اینگونه كرده است. یعنی به جای ساخت واژه ی هسته، اقدام به ساخت كلمات مشتق و مركب می نماید. با این حساب ما، چهار گونه واژه اسمی خواهیم داشت :
۱٫ كلمات هسته مثل: سو، یئر، گوی، ال، باش،ائو، چؤل،قوش و …
۲٫ كلمات مشتق = ( اسم یا فعل + پسوند )
( یاز + ار = یازار )
( داغ + چی= داغچی )
( یول + داش = یولداش )
( چای + لاق = چایلاق )
۳٫ كلمات مركّب = ( اسم + اسم )
( قارا + باغ = قارا باغ )
( آغ + داغ = آغداغ )
( بؤیوك + آنا = بؤیوك آنا)
۴٫ كلمات مشتق، مركّب ( اسم یا فعل + اسم + پسوند )
( كتاب + ائو + ی = كتاب ائوی )
( بیل + گی + سای + ار = بیلگی سایار )
( بولاق + اوت + و = بولاق اوتو )
( قیز+ لار+ باغ + ی = قیزلار باغی )
چنانكه گفته شد، امروزه ساخت كلمات ردیف یك، غیر ممكن شده است وانسان اهل زبان، با استفاده ازپسوندها و پیشوندهای موجود در خود زبان با عاریت گرفتن از سایر زبانها ( چنانكه فارسی از عربی و تركی به عاریت گرفته است) اقدام به ساخت واژه های جدید می نماید. اتفاقاً زبان تركی ما ازاین نظر، یعنی ساخت واژه مشتق و مركب یكی ازفعال ترین وخوش اقبالترین زبانهاست؛ چون اصلاً ذات گرامریك و نحوی این زبان پسوندی است؛ بنابراین با فعّال كردن پسوندهای آن، می توان بدون نیاز به وارد كردن پسوند ازسایر زبانها و برای جلوگیری ازاستفاده بدون چون وچرا ی اهل زبان از كلمات دخیل، اقدام به واژه سازی نمود. متأسفانه درسالهای اخیر،زبان تركی در بین ما با خطری مواجه است كه به نظرمی رسد؛ ازساخت هرگونه واژه جدید باز مانده است. منظورمن از این بازماندگی نه در بین نویسندگان و دانشجویان بلكه در گویش و محاوره مردم عامی و معمولی است. اگردرسالهای گذشته، شمّ فرهنگی و زبانی تركان این سرزمین فعال بوده و برای هرموجود یا مفهوم تازه وارد ی از خزانه فولكلوریك و با تبعیّت ازنحو زبان، كلمات جدید می ساخت؛ اما ما امروز شاهد به كما رفتن آن شم زبانی و واژه سازی هستیم. تركان درسده ها و سالهای گذشته كلماتی مثل« توپ»،« توپ آتان»،« توپچو»،« گلن گئدن»،« ساخلو»( محل نگهداری سرباز و مهمات یعنی پادگان ) «یئل آتی» ( دوچرخه )،« دیلماج» ( مترجم)، «ائلچی»(سفیر، خواستگار)، «ائلچی لیك»( سفارتخانه ) و… می ساختند؛ ولی در سالهای اخیربراثر عامیانه و غیرمدرسی، توهم شدن این زبان ، شاهد تنبلی و غقب نشینی آن شمّ خلاق ذهنی و زبانی شده ایم. چرا علیرغم اینكه توده مردم، بهترین، راحتترین و با مسمّا ترین پسوندهای زبان مادری را برای ساخت واژه جدید دراختیار دارد؛ بی توجه به آن توانایی، كلمات دخیل را مثل نقل ونبات لقلقه زبان می كند؟
چرا واژه های جدید تركی توسّط مردم ساخته نمی شود و اگر ساخته شده باشد چرا در كمترین مدّت ممكن، جایگاه خود را به دیگر كلمات دخیل می دهد؟ مثلاً معلوم نیست؛ كلمه « یاشیل» چه عیب معنایی و یا صعوبت تلفظی دارد كه جای خودش را با كلمه « سبز» فارسی عوض می كند. اتفاقاً كلمه سبز به علّت التقاء ساكنین و در كنار هم قرار گرفتن دو صامت ( بی صدا) تلفّظ سخت تری نسبت به یاشیل دارد. تازه كلمه یاشیل به لحاظ معنا در ذهن عامه اهل زبان با مسمّاست. چون با كلمات « یاش» [تری و آب ] ، یاشا [ زنده باد] ، یاشار [ جاویدان ] ، یاشاییش [ زندگی ] همریشه و هم خانواده نیزاست. همچنین زمستان (به جای قیش ) ، تابستان ( به جای یای) ، طلای عربی ( به جای قیزیل ) و …
با این مقدمه به سراغ نمونه هایی از پسوندهای زبان تركی می رویم كه به نظر می رسد بهره برداری و به كاربری آن ها در غنا و واژه سازی تركی بسیار مؤثر خواهد بود.
۱- پسوند واژه ساز فاعلی « چی ، چو، جی ، جو»
این پسوند یكی از فعّال ترین واژه سازهای زبان تركی است كه وارد زبان فارسی هم شده است . اهل زبان باید با استفاده از این واژه هساز كلمات مورد نیاز خود را بسازند ؛ بدون اینكه نیازی به وارد كردن كلمات لازم از زبان دیگری باشند . پیشنهاد می گردد كه كلمات جدید زیر در چرخه زبان تركی قرار گیرند. ( اگر چه ما می توانیم به اندازه نیاز در هر نهانی خودمان این كلمات را به كار بریم )
– شكسته بند = سینیق چی
– شوپر ، راننده = سوروجو
– چاپگر = یازیچی
– آفریننده = یارادیجی
– كامپیوتریت = بیلگی سایرچی
– دانش آموز ، دانشجو = اؤیرنجی
– ماهیگیر = بالیقچی
– هیزم شكن = اودونچو
– انگوركار= اوزومچو
لازم به ذكر است واژه ساز تابع قانون هماهنگی اصوات كه یكی از قوانین اصلی زبان تركی است می باشد به این خاطر به اشكال چی، چو، چو، می آید . همچنین چی « چو» در پروسه تغییرات واجی به شكل « جی» نیز « جو» نیز گفته می شود .
۲- پسوند واژه ساز(صفت ساز) «گین/ گون/غین/غون»
این پسوند از واژه سازهای كاربردی و بسیار فعال تركی می باشد. این پسوند از بن فعل یعنی امر مفرد صفت می سازد. امروزه اهل زبان متاسفانه از این واژه ساز كمتر بهره می برند. و علت آن عدم شناخت كافی عوام و خواص از قدرت واژه سازی زبان تركی است. ما با استفاده از آن می توانیم علاوه بر حفظ كلمات قدیمی،برای كلمات واصطلاحات نوین معادل تركی بسازیم؛مثلا:
- سول+ غون= سولغون
- یور + غون= یورغون
- داس + غین= داشغین
- دول+ غون = دولغون
- دوش + گون = دوشگون
- بیل + گین = بیلگین(دانا)
برگرفته از مطلب: وحید شكرزاده
گؤنده ر بؤلوم لر: ضرورت فعّال سازی پسوند ها ی واژه ساز ، در زبان تركی
حكیم نظامی گنجوی
جمالالدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی معروف به نظامی گنجوی (حدود ۵۳۷ تا ۶۰۸ ه.ق) بزرگترین داستان سرای منظومههای حماسی عاشقانه به زبان فارسی است كه سبك داستان محاورهای را وارد ادبیات داستانی منظوم این زبان كرد.
نظامی علیرغم بسیاری از شاعران هم عصرش (همچون خاقانی) كه به هر دو زبان تركی و فارسی شعر گفته اند٬ اشعار خود را به زبان فارسی سروده و بغیر از معدود آثاری كه به وی نسبت داده می شود شعر تركی از وی در دست نیست.
چنانچه از اشعار او معلوم می شود «فضیلت نظامی منحصر به شعر و
شاعری نبوده و از جوانی به فنون ادب و تاریخ و قصص علاقه داشته و درتحصیل
علم همت كرده و مخصوصاً درنجوم صاحب اطلاع بوده است چنانكه خود گوید:
هر چه هست از دقیقه های نجوم----- با یكایك نهفته های علوم
خواندم و هر ورق كه می جستم ----- چون ترا یافتم ورق شستم
دوران
زندگی نظامی با دوره حكومت اتابكان آذربایجان و موصل و شروانشاهان هم زمان
بوده است. تعلق خاطر نظامی به تصوف زندگانی وی را بیشتر با زهد و عزلت
همراه كرده و این امر او را از وابستگی به دربارهای سلاطین دور كرده است. .
برجستگیها و ویژگیهای شعر نظامی
1- تشبیهات و توضیحات او، زیبا و هنرمندانه و بسیار خیال انگیزند.
2- در تصویر جزئیات طبیعت و حالات، بسیار تواناست.
3- انتخاب الفاظ و كلمات مناسب كه نتیجه آشكار آن، موسیقی شعر اوست.
4- ایجاد تركیبات خاص و ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند.
5-تازگی
معانی و ابداع تركیبات تازه كه در شعر نظامی به وفور یافت می شود، كلام وی
را گاهی دچار ابهام می كند، علاوه بر اینها كثرت «لغات عربی» و «اصطلاحات
علوم» و «اصول و مبانی فلسفه و معارف اسلامی» سخن این شاعر را دشوار و
پیچیده كرده است.
از مخزن الاسرار:
در توحید
ای همه هستی ز تو پــیـدا شــده---------- خاك ضعـــیــف از تو توانا شده
زیـــر نشـــین عـــلمـــت كــائـنــات -------- ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
هسـتـی تـو صــورت و پــیــوند نـه --------- تو به كس و كس به تو مانند نه
آنـچـــه تغــیْــیــر نـپــذیــرد تـوئـــی --------- آنچه نمرده است و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقـــابس تر است---------- ملك تعـــالی و تقدس تر است
ساقی شب دستكش جام تست -------- مرغ سحر دستخوش نام تست
پـــــرده بـــر انـــدازد و برون آی فرد -------- گر منـــم آن پرده به هم در نورد
عجـز فلك را به فـــلـــك وانمـــای -------- عقـد جهـــان راز جهان واگشای
ای بـــه ازل بـــوده و نـــابـــوده ما -------- وی بـــه ابــد مانده و فرسوده ما
دور جنبیت كش فرمـــان تـــست -------- سفت فلك غاشیه گردان تست
زادگاه و كودكی
نام پدرش یوسف و نام مادرش رئیسه بود. نام جدش «ذكی» و نام جد اعلایش «موید» بوده است. اگر چه برخی منابع نیز او را اهل تفرش دانستهاند، اما زادگاه نظامی شهر گنجه (واقع در جمهوری آذربایجان) بودهاست
وی در سنین كم یتیم شد و دایی مادرش، او را حمایت و بزرگ نمود.
ازدواج
نظامی سه بار ازدواج كرد. همسر نخستش آفاق، كنیزی بود كه فخرالدین بهرامشاه حاكم دربند به عنوان هدیهای برایش فرستاده بود. آفاق اولین و محبوبترین زن نظامی بود. تنها پسر نظامی، محمد از آفاق بود. وقتی نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند آفاق از دنیا رفت. در آن زمان محمد هفت سال بیشتر نداشت.
عجیب است كه دو همسر دیگر نظامی نیز در سنین جوانی فوت كردند و مرگ هر كدام پس از اتمام یكی از آثار او اتفاق میافتاد.
تحصیلات
نظامی مانند اغلب اساتید باستان از تمام علوم عقلی و نقلی بهرهمند و در علوم ادبی و عربی كامل عیار و در وادی عرفان و سیر و سلوك راهنمای بزرگ و در عقاید و اخلاق ستوده پایبند و استوار و سرمشق فرزندان بشر بوده و در فنون حكمت از طبیعی و الهی و ریاضی دست داشتهاست.
اخلاق
در پاكی اخلاق و تقوی، نظیر حكیم نظامی را در میان تمام شعرای عالم نمیتوان پیدا كرد. در تمام دیوان وی یك لفظ ركیك و یك سخن زشت پیدا نمیشود و یك بیت هجو از اول تا آخر زندگی بر زبانش جاری نشدهاست. از استاد بزرگ گنجه شش گنجینه در پنج بحر مثنوی جهان را یادگار است كه مورد تقلید شاعران زیادی قرار گرفتهاست، ولی هیچكدام از آنان نتوانستهاند آنطور كه باید و شاید از عهده تقلید برآیند. این شش دفتر عبارتاند از:
مخزن الاسرار، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، هفت پیكر، شرفنامه و اقبالنامه كه همگی نشان دهنده هنر سخنوری و بلاغت گوینده توانای آن منظومه هاست....
برگی از خمسهٔ نظامی، مربوط به ۱۵۴۸ میلادی كه در شیراز نگهداری میشود.
حكیم نظامی گنجوی
نسخهٔ خطی از خمسهٔ نظامی، اثر مینیاتوریست آذربایجان كمالالدین بهزاد، مربوط به ۱۴۹۴ میلادی، كه ماجرای معراج پیامبر اسلام را بازگو میكند.
سبك نظامی
نظامی از شاعرانی است كه باید او را در شمار اركان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است كه مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تكمیل سبك و روشی خاص دست یابد. اگر چه داستانسرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیكن تنها شاعری كه تا پایان قرن ششم توانستهاست شعر تمثیلی را به حد اعلای تكامل برساند نظامی است.
وی در انتخاب الفاظ و كلمات مناسب و ایجاد تركیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات بانیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به كار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار كسانی است كه بعد از خود نظیری نیافتهاست.
با وجود آنكه آثار نظامی از نظر اطناب در سخن و بازی با الفاظ و آوردن اصطلاحات علمی و فلسفی و تركیبات عربی فراوان و پیچیدگی معانی بعضی از ابیات، قابل خرده گیری است، ولی «محاسن كلام او به قدری است كه باید او را یكی از بزرگترین شعرای فارسی گوی نامید و مخصوصاً در فن خود بی همتا و بی نظیر معرفی كرد.
نظامی در بزم سرایی، بزرگترین شاعر ادبیات فارسی است.
به جرأت میتوان گفت كه او در سرایش لحظههای شادكامی بی همتاست، زبانش شیرین است و واژگانش نرم و لطیف، و گفتارش دلنشین. آن گونه كه در بازگویی لحظههای رزم، نتوانسته از فشار بزم رهایی یابد به اشعار رزم نیز ناخودآگاه رنگ غنایی دادهاست.
درگذشت
او سفر كوتاهی به دعوت قزل ارسلان (۵۸۱-۵۸۷) به یكی از نواحی نزدیك گنجه كرد، او در گنجه باقی ماند تا در سال ۶۰۲ در همین شهر در سن شصت و سه سالگی درگذشت و به خاك سپرده شد. بعضی درگذشت او را بین سالهای ۵۹۹ تا ۶۰۲ و عمرش را شصت و سه سال و شش ماه نوشتهاند.
آثار
خمسه یا پنج گنج نظامی شامل:
خمسهٔ نظامی، به قلم سال ۱۵۲۴ در هرات، واقع در موزه هنرهای متروپولیتن نیویورك
- مخزنالاسرار
- هفت پیكر
- خسرو و شیرین
- اسكندرنامه مشتمل بر اقبالنامه و شرفنامه
- لیلی و مجنون
مهمترین اثر او «پنج گنج» یا «خمسه» است كه تعداد ابیات آن را تا حدود 20 هزار بیت نوشته اند. وعبارتست از: مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیكر، اسكندرنامه، كه تمامی مثنویها به سبك عراقی است.
- قدیمی ترین مثنوی نظامی مخزن الاسرار است و بهترین آنها خسرو و شیرین است.
محتوای آثار
1- قدیم ترین مثنوی نظامی مخزن الاسرار
است. مخزن الاسرار شامل 2260 بیت است. این مثنوی در حدود سال 570 به نام
فخرالدین بهر شاه بن داود (متوفی 622) به نظم درآمد و مشتمل بر 20 مقاله در
مواعظ و حكم است 2260 بیت دارد و حاوی اندیشه های زاهدانه و عارفانه است.
در هر مقاله پس از شرح عنوان مقاله، برای تأثیرگذاری بیشتر داستانی كوتاه
اما پر محتوا و دلنشین روایت شده است.
2- مثنوی خسرو و شیرین
شامل 6500 بیت است. این مثنوی داستان عشق خسرو پرویز پادشاه ساسانی به
شیرین شاهدخت ارمنی می باشد و در سال 576 به پایان رسیده و از طرف شاعر به
اتابك شمس الدین محمد جهان پهلوان بن ایلد گز (567-581) تقدیم شده است.
3- مثنوی لیلی و مجنون
شامل 4500 بیت است كه به سال 584 به نام شروانشاه ابوالمظفر اخستان سروده
شده است در این مثنوی داستان پر سوز و گداز عشق مجنون (قیس عامری) از قبیله
بنی عامر و لیلی دختر سعد كه از داستانهای مشهور تازی در دوره جاهلیت می
باشد به رشته نظم درآمده است.
4- مثنوی هفت پیكر
یا هفت گنبد یا بهرامنامه است كه در 5136 بیت به سال 593 به نام علاء
الدین كرپ ارسلان پادشاه مراغه سروده شده است. این داستان از جمله قصه های
ایرانی مربوط به دوره ساسانی است و شرح روابط بهرام گور (420-348 میلادی)
با هفت دختر از پادشاهان هفت اقلیم است كه بهرام برای هر كدام گنبدی به
رنگی خاص بر پا می كند و هر روز از هفته را میهمان یكی از آنان می شود و
داستانی از هر كدام می شود.
5- مثنوی اسكندرنامه
است كه شامل 10500 بیت و در دو بخش به نامهای شرفنامه و اقبالنامه به نظم
درآمده است. در بخش اول نظامی اسكندر را به صورت فاتحی بزرگ و در بخش دوم
در لباس حكیم و پیامبری خردمند معرفی می كند. نظم این مثنوی در سال 599 به
اتمام رسیده و به نام نصرت الدین ابوبكر محمد جهان پهلوان نامگذاری شده
است.
مقبره نظامی در گنجه |
||
مجسمه اصلی نظامی در گنجه |
گؤنده ر بؤلوم لر: حكیم نظامی گنجوی
خاقانی شروانی
خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان ششم هجری است.برخی نام او را "بدیل" و برخی" ابراهیم"نوشته اند. امام رافعی قزوینی از معاصران او، در كتاب خود ازوی با نام« الافضل بـدیل الحقایقی المعروف بالخاقانی» یادكرده است
شعری از خاقانی:
بیلدیم كی بو نازیندان بیر لحظه دایانمازسان كونلومده اولان درده هرگیز سن اینانمازسان
معناسی نه دیر دوشسم تورپاغینا ذیلت له؟ اؤپسم ده آیاغیندان بیر حالیمه یانمازسان
سوز وئرمیشدین كامه آمما بو نه تئزلیكله بیرعومور گئچیب گئتدی اؤز وعده نی دانمازسان
مٍن اؤلمه لی اولسامدا، باری سن اؤزون اولدور لاكین بیلیرم لطفون ، قانیما بولانمازسان
خاقانی نین هرده ن بیر دؤیدون قاپی سین گؤردون قان منزلینی باسمیش،قاچدین داها آنمازسان
خاقانی اؤز عشقینده ثابیت قدم اول جان قوی باش گئتمه سه بو یولدا وصلینی قازانمازسان
نام پـدرش علی و نام جـدّش، به اعتبار نام عمـویش،«كافی الـدّین عمر بن عثمان» عثمان بوده است. .خاقانی در حـدود 520 ق در شـروان به دنیا آمد و در دارالادب شماخـی، كرسی شروان، پرورش یافت،
پـدرش نجّار و مادرش، كه در اصـل كنیزكی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طبّاخی یا بافنـدگی داشته اسـت. پـدرش، او را دركـودكی، ظاهراً به علـّت فقـر، به بـرادرش كافی الدّین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. كافی الدّین پزشك و فیلسـوف و منجّمی تـوانا و ادیبی مبرّز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست. برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند. امّا ، رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره كرد و آنها را به هجو گویی یكدیگر كشاند.
آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شد و در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزّت برخوردار شد كه شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است.
خاقانی ، در میان شاعران به سنایی غزنوی* ارادتی خاصّ داشت و در سرودن قصاید عارفانه از شیوۀ سنایی پیروی می كرد و خود را بدیل او می خواند:
بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد
مرگ كافی الـدّین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی
بـود كه در بیست و پنج سالگی او روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شكسته
دل تر از آن ساغر بلورین» ی می یابد«كه در میانۀ خارا كنی ز دست رها»
دو
رخداد مهم كه در تكوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر
او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ
داده است. حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه ، بر اساس باوری اسلامی،
"حج اكبر" شناخته شد:
حج ما آدینه و ما غرق طوفان كرم خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای
بغـداد و كوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن
روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار كرد.
همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، امّا كوششهای او برای پیمودن این راه
بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (548 ق) و
بیماری او در ری، ناكام ماند
از دیگر حوادث تلخ روزگار او می تـوان به مرگ وحیـد الـدّین، پسر عموی فاضل او، در حدود 559 ق(كندلی هریسچی، ص 182)، اشاره كرد. وحید الدّین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاصّ داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد، امّا تلخ ترین حادثه مرگ جوان بیست سالۀ او، رشید، بود.كه در 571 ق روی داد و او را سخت غمناك كرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناكی در مرثیۀ او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشك انگیزی داشت و از بخششهای خاقان اكبر، منـوچهر و جانشیـن او، خاقان كبیر، اَخستان بهره مند بـود. امّا روابط او با ممدوحانش، به ویژه اًخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اَخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حجّ دوم (565 ق) اتّفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیّات او می تـوان دید. مـدّت حبس خاقانی را هفت ماه یا یك سال نوشته اند اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است.
قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی با مطلع:
فلك كژ روتر است از خطّ ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا
یكی از حبسیّات مشهور اوست. این قصیده، به سبب اشتمال بر
اصطلاحات آییـن مسیحیـت، از قصاید پیچیـدۀ خاقانی محسـوب شده است از این
رو، شرحهایی بر آن نوشته اند .
خاقانی كه از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفته رفته، از مـدح شاهان كناره گرفت و خاصّه، پس از از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیك خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود كه از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مـدّت درخواست های مكرّر اَخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت كه خدمتكار «دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، كز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیك تر باشد» ،خاقانی درشهر تبریز به عالم باقی شتافته و در مقبره الشعرای این شهر به خاك سپرده شده است. بعضی وفات خاقانی را در سال 532 و عده ای به سال 582 یا 581 نوشته اندو بعضی وفات او را به سال 595 می دانند.
مقبره الشعرای تبریز به سبب وجود مزار این شاعر مورد توجه بوده و خیابان منتهی به این مقبره نیز بنام خاقانی نامگذاری شده ولی پس از تدفین استاد شهریار، مقبره الشعرای تبریز با نام شهریار مشهور شد.
شعری از نظامی گنجوی در رثای خاقانی:
همی گفتم كه خاقانی دریغا گوی من باشد دریغا زان كه من گشتم دریغا گوی خاقانی
در مورد شخصیّت و خلقیّات خاقانی در مآخذ كهن، به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینكه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است زكریّای قزوینی نیز او را شاعری حكیم و به دور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروّت و دیانت دانسته است.
مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، از جمله «مرآت الصّفا»، همواره در صدر آثار او مـورد توجّه اهل فضل و مخصوصاً مـورد اقتفای شاعـران عارف، از جمله امیر خسرو دهلوی*و عبدالرّحمان جامی* بوده است.شمس تبریزی دو بیت از خاقانی را بر تمامی دیوان سنائی و فخری نامه اش و حتی از خود سنائی برتر دانسته است،"چرا كه از آن بوی فقر می آید!"[شمس تبریزی، دفتر اول،ص ۳۷۲-۳۷۳] علاوه بر قصیدۀ مـرآت الصّفا، قصایـد دیگری ماننـد «منطـق الطیر»، «نهزه الارواح و نزهه الاشباح»، «حرزالحجاز»، «كنزالرّكاز»،«ترنّم المصاب»، «باكوره الاسفارو مذكوره الاسحار» را نیز باید از برجسته ترین سروده های او دانست.قصیدۀ «ایوان مدائن» نیز در سالهای پس از مشروطه شهرت خاصی یافته و مورد استقبال خاص قرار گرفته است. طریق غریبی كه خاقانی در شعر فارسی ابداع كرده است، به سبب استحكام لفظ و تركیبات تازه و نازك انـدیشی و كاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت.
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرتبین ازدیده نظر كن هان یك ره ز لب دجله منزل به مدائن كن خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی بینی كه لب دجله چون كف بدهان آرد از آتش حسرت بین بریان جگر دجله بر دجله گری نونو وزدیده زكاتش ده گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل تا سلسله ایوان بگسست مدائن را گهگه به زبان اشك آواز ده ایوان را دندانه هر قصری پندی دهدت نونو گوید كه تو از خاكی ما خاك توایم اكنون از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر آری چه عجب داری كاندر چمن گیتی ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما گوئی كه نگون كرده است ایوان فلكوش را |
|
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان وز دیده دوم دجله بر خاك مدائن ران كز گرمی خونابش آتش چكد از مژگان گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان خود آب شنیدستی كاتش كندش بریان گر چه لب دریا هست از دجله زكاة استان نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان تا بو كه به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان پند سر دندانه بشنو ز بن دندان گامی دو سه بر ما نه و اشكی دو سه هم بفشان از دیده گلابی كن درد سرما بنشان جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان بر قصر ستمكاران گوئی چه رسد خذلان حكم فلك گردان یا حكم فلك گردان |
واژه ها در شعر خاقانی در تركیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبكه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یكدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیّات و نجوم و پزشكی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست كه شعـر او را «شعر خواصّ» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تكوین سبك سخـن پردازانی چـون جلال الدّین بلخی*،عطار نیشابوری*، سعدی*و حافظ* تأثیری جـدّی بر جای نهاده است. (دشتی، ص85-141).
آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی. دیـوان خاقانی در حـدود 17000 بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد. این دیوان، نخستین بار در سال 1293 ق، در لكهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیـوان خاقانی حاصل كوشش علی عبدالرّسولی (تهران، ۱۳۱۶ ش) و سیّد ضیاء الدّین سجادی (تهران ، 1338 ش) است.از شروح مشهور دیوان خاقانی باید به شرح شادی آبادی(قرن دهم) و شرح عبدالوهاب معموری(متوفی در حدود ۱۰۲۴ق ) اشاره كرد.
تحفه العراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان كـرده وشماری از بـزرگان و عالمان این نـواحی را ستـوده است. تحفه العراقین از لحاظ شناخـت شاعر و نزدیكان او نیز حایز كمال اهمّیّت است . بعضی نام آن را همان «ختم الغرائب»ی دانسته اند كه خاقانی در قصیدۀ اصفهان به آن اشاره دارد:
آنـك ختــم الغــرائــب آخـر دیــدنـد تـا چـه ثنـا رانــده ام بـرای صفـاهـان
منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است كه خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامه ها، علاوه بر اینكه از لحاظ ادبی و درك مشكلات دیگر آثار شاعر، اهمّیّت بسزایی دارد، از نظر تاریخی وكشف زوایای تاریك از اوضاع اجتماعی در قرن ششم قمری و سـوانـح عمر ر وزن تحفه العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.
گؤنده ر بؤلوم لر: خاقانی شروانی
دیوان استاد شهریار
دیوان استاد شهریار به صورت كامل
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
همای رحمت
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
كه به ماسوا فكندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسكین در خانهی علی زن
كه نگین پادشاهی دهد از كرم گدا را
بجز از علی كه گوید به پسر كه قاتل من
چو اسیر تست اكنون به اسیر كن مدارا
بجز از علی كه آرد پسری ابوالعجائب
كه علم كند به عالم شهدای كربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاكبازان
چو علی كه میتواند كه بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملك لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
كه ز كوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن كه شاید برسد به خاك پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
كه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو كه در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
شك است جویبار من و ناله ی سه تار
شب تا سحر ترانه ی این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
یادش به خیر خنجیر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشكم سپرد جای
ماهی كه آسمان بربود از كنار من
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه ی قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا كنی كه نیاید به كار من
از چشم خود سیاه دلی وام میكنی
خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان
بیدار بود دیده ی شب زنده دار من
من شاهباز عرشم و مسكین تذرو خاك
بختش بلند نیست كه باشد شكار من
یك عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرقی عشق چه سنجد عیار من
جز خون دل نخواست نگارنده ی سپهر
بر صفحه ی جهان رقم یادگار من
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل
تا جلوه كرد اینهمه نقش و نگار من
در بوستان طبع حزینم چو بگذری
پرهیزنیش خار من ای گل عذار من
من شهریار ملك سخن بودم نبود
جز گوهر سرشك در این شهر ، یار من
تاریم منیم
سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تكجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم
چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم
یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم
گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر كیمی
كیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم
آسمان آلدی كناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توكر اولدوز كیمی بو چشم خونباریم منیم
ای بو غملی كونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم
"شهریار"م گرچی من سوز مولكونون سلطانی یم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم
آسمانی مرا می خواند پر از لبخند... پر از عشق ... پر از گشایش چند پنجره صبح ... پر از تو
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
گر ز هجر تو كمر راست كنم بار دگر
غیر بار غم عشقت نكشم بار دگر
پیرو قافله عشقم و در جذبه شوق
نیست این قافله را قافله سالار دگر
دل دیوانه كشد در غمت ای سلسله مو
هر زمانم به سر كوچه و بازار دگر
یوسف دل به كلافی نخرد زال فلك
می برم یوسف خود را به خریدار دگر
با كه نالیم كه هر لحظه فلك انگیزد
پی آزار دل زار دل آزار دگر
به شب هجر تو در خلوت غوغایی دل
نپذیرم به جز از یاد رخت یاد دگر
باش تا روی ترا سیر ببینم كه اجل
به قیامت دهدم وعده دیدار دگر
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
حكمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود
هر كه صبرش ستون ایمان بود
پشتشیطان از او خمیده شود
عارفان سر كشیده گوش به زنگ
كز شب غره ماه دیده شود
آفتاب ریاضتى كه ازو
میوه معرفت رسیده شود
عطش روزه مى بریم آرزو
كو به دندان جگر جویده شود
چه جلایى دهد به جوهر روح
كادمى صافى و چكیده شود
بذل افطارى سفره عدلى است
كه در آفاق گستریده شود
فقر بر چیدهدار از خوانى
كه به پاى فقیر چیده شود
شب قدرش هزار ماه خداست
گوش كن نكته پروریده شود
از یكى میوه عمل كه درو
كشته شد سى هزار چیده شود
گر تكانى خورى در آن یك شب
نخل عمر از گنه تكیده شود
چه گذارى به راه توبه كزو
پیچ و خمها میان بریده شود
مفت مفروش كز بهاى شبى
عمرها باز پس خریده شود
روز مهلت گذشت و بر سر كوه
پرتوى مانده تا پریده شود
تا دمى مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دمیده شود
در جهنم ندامتى است كزو
دست و لب ها همه گزیده شود
مزه تشنگى و گرسنگى
گر به كام فرو چشیده شود
به خدا تا گرسنه ای نالید
تسمه از گردهها كشیده شود
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
نیما غم دل گو غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم
من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم
دودی ست در این خانه كه كوریم ز دیدن
چشمی به كف آریم و به این خانه بگرییم
آخر نه چراغیم كه خندیم به ایوان
شمعیم كه در گوشه كاشانه بگرییم
این شانه پریشان كن كاشانه دل هاست
یك شب به پریشانی از این شانه بگرییم
من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم
پیمان خط جام، یكی جرعه به من داد
كز دور حریفان دو سه پیمانه بگرییم
برگشتن از آیین خرابات نه مردیست
می مرده بیا در صف میخانه بگرییم
از جوش و خروش خم و خم خانه خبر نیست
با جوش و خروش خم و خم خانه بگرییم
با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
در فاجعه ی حكمت فرزانه بگرییم
با چشم صدف خیز كه بر گردن ایام
خر مهره ببینیم و به دردانه بگرییم
آیین عروسی و چك چانه زدن نیست
ستند همه چشم و چك و چانه بگرییم
بلبل كه نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شب گیر به ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم
بیگانه كند در غم ما خنده ولی ما
با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم
بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی كه منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
كه در این دایره چرخ كبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میكده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یك نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یك نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست كه چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
كه از اساتید بزرگ موسیقی اصیل ایران است سروده كه من به شخصه خیلی این شعر رو دوست دارم.
عمر دنیا به سر آمد كه صبا می میرد
ورنه آتشكده ی عشق كجا می میرد
صبر كردم به همه داغ عزیزان یا رب
این صبوری نتوانم كه صبا می میرد
غسلش از اشك دهید و كفن از آب كنید
این عزیزی است كه با وی دل ما می میرد
به غم انگیز ترین نوحه بنالی ای دل
كه دل انگیز ترین نغمه سرا می میرد
دگر آوازه ی بلقیس و سلیمان هیهات
هد هد خوش خبر شهر سبا می میرد
شمع دلها همه گو اشك شو از دیده بریز
كاخرین كوكبه ی ذوق و صفا می میرد
خود در آفاق مگر چشم خدابینی نیست
كاین همه مظهر آیات خدا می میرد
هر كجا درد و غمی هست بمیرد به دوا
این چه دردی است خدایا كه دوا می میرد
قدما زنده بدو بود خدا را یاران
هم صبا می رود و هم قدما می میرد
از گریبان غم و ماتم سنتور ” حبیب “
سر نیاورده برون ساز ” صبا “ می میرد
عمر ” شهنازی “ و استاد ” عبادی “ باقی
قمریان زنده اگر بلبل ما می میرد
ضرب ” تهرانی “ و آواز ” بنان “ را برسید
گو كجایید كه استاد شما می میرد
آخر این شور و نوا بدرقه ی راه صبا
كه هنر می رود و شور و نوا می میرد
از وفاداری این قبله ی ارباب هنر
رخ نتابید خدا را كه وفا می میرد
از محیط خفقان آور تهران پرسید
كه هنر پیشه اش از غصه چرا می میرد
عمر جاوید به هر بی هنر ارزانی نیست
علت آن است كه خود آب بقا می میرد
مرگ و میری عجب افتاد در آفاق هنر
كه همه شاهد انگشت نما می میرد
مردن مرد هنرمند نه چندان دردست
این قضایی است كه هر شاه و گدا می میرد
لیكن آن جا كه غرض روی هنر پرده كشید
دین و دل می رمد و ذوق و ذكاء می میرد
باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست
گل خزان می شود و مهر گیاه می میرد
رنج هایی همه بیهوده كه در آخر كار
عشق می ماند و هر حرص و هوا می میرد
” شهریارا “ نه صبا مرده خدا را بس كن
آن كه شد زنده ی جاوید كجا می میرد
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار