مفاخر آذربایجان *** Azərbaycan xadimləri
علی فتحی(آلتین)*آذربایجان ،مراغا، ایران ، آذری و تورکی شعرلری
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن

دیوان استاد شهریار

دیوان استاد شهریار به صورت كامل

1 وای چه خسته می كند تنگی این قفس مرا
2 جوانی حسرتا با من وداع جاودانی كرد
3 ستایش مر خدا را شاید و شكر و سپاس او را
4 گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
5 روی در كعبه این كاخ كبود آمده ایم
6 دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
7 نامه زد بوم از خراسانم كه گلشن نیز رفت
8 ای خدا هر خبری می شنویم
9 فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر
10 نگاهی كرده در آفاق و ماهی كرده ام پیدا
11 دوستانم ناخلف انگاشتند
12 دلها كه آرزوی امام رضا كنند
13 هركه نه در سایه ایمان شود
14 ای كعبه دری  باز به روی دل ما كن
15 كوره ی عشق بیفروز كه كانون باشی
16 چه جای سر اگر سرور نباشد
17 خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش
18 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
19 تا هستم ای رفیق ندانی كه كیستم
20 آن را كه خواندی ای دل غافل حبیب من
21 قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس
22 تا باد صبا كوی تو اش دسترس افتاد
23 ای فلك خون دل از خوان تو نان، ما را بس
24 شب است و چشم من و شمع اشك بارانند
25 چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
26 الا ای نوگل رعنا كه رَشك شاخ شمشادی
27 تا كه از طارم میخانه نشان خواهد بود
28 باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد
29 آوخ آن وحشی غزال دل شكار از من رمید
30 شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم
31 یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان
32 ابدیت كه به هر جلوه تجلا می كرد
33 ستون عرش خدا قائم از قیام محمد
34 نیما! غم دل گو كه غریبانه بگرییم
35 هنوز هست به گوشم صدای سبحانی
36 گذار آرد مه من گاه گه از اشتباه اینجا
37 ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
38 در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
39 بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد
40 بنال ای نی كه من غم دارم امشب
41 مرا هر گه بهار آید به خاطر یاد یار آرد
42 به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم
43 نفسی داشتم و ناله و شیون كردم
44 ماه من! چهره برافروز كه آمد شب عید
45 ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
46 سر بر آرید حریفان كه سبویی بزنیم
47 مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی
48 صحنه آفاق چون تو ماه ندارد
49 تا نپنداری كه من سر پیچم از پیمان پیر
50 سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
51 دامن مكش به ناز، كه هجران كشیده ام
52 آسمان خود خبر از عالم درویشان است
53 تا جلوه كرد طلعت ساقی به جام ما
54 سر خوش آنان كه سر خیره به خمخانه زدند
55 منم كه شعر و تغزل پناهگاه من است
56 رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد
57 بود آیا كه در صلح وصفا بگشایند
58 همدمان یارب كجا رفتند و یاران را چه شد
59 آنان كه سرمه از رد ِ پای شما كنند
60 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
61 گر گوش مال عشق نبودی به ساز من
62 آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می
63 كوی میخانه ما آب و هوایی دارد
64 رو به هر قبله كه كردم، صنما سوی تو بود
65 خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم
66 هر رایت از تو دیدم بود از بلندی آیت
67 از غم جدا مشو كه غنا می دهد به دل
68 چشم  و ابروی تو تا تیر و كمانی دارد
69 اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور
70 نه غمی می رود و نی هوسی می آید
71 نه از این ورطه نجاتی كه كناری گیرند
72 تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست
73 باغ ها خلوت و خالی است كجایی بلبل
74 به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ
75 رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم
76 ای صبا با تو چه گفتند كه خاموش شدی
77 محرم آمد و نو كرد درد و داغ حسین
78 سالها دخمه ی خود ظلمت زندان كردم
79 ماهم كه هاله ای به رخ از دود آهش است
80 كس نیست در این گوشه فراموش تر از من
81 پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند
82 كاش پیوسته گل و سبزه وصحرا باشد
83 در بهاران سری از خاك برون آوردن
84 الا ای هدهد تخت سلیمان
85 مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی
86 گران سِـیرش مبین قاصد كه بی پایان بود راهش
87 ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی
88 عجب پایی گریزان دارد این عمر
89 ای تو دیوانه كه هر بیتش یكی دنیا غزل
90 ندانم این جهان یا آن جهان به
91 عمر بگذشت به كوچیدن ایامی چند
92 بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این
93 ای گل به شكر آنكه در این بوستان گلی
94 شب به هم درشكند زلف چلیـپایی را
95 اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست
96 شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
97 عجین تن نِـیی كز ماء و تینی
98 زندگی خسته كند گر همه یكسان گذرد
99 در قفسم حوصله سر می رود
100 جهان من همه آیینه و عشق است آیینم
101 هر دمم دیده به دیدار عزیزی بگشاید
102 سِـر سودای تو در هیچ سری نیست كه نیست
103 هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت
104 با تو گر عشق ندادند گناه من نیست
105 از من چه طالعی است كه با این شتاب عمر
106 تسلیم شو كه حكم قضا می توان شنید
107 عاشقی درد است و درمان  نیز هم
108 آنجا كه به شمشیر جفای تو بمیرم
109 چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی
110 نه عقلی و نه ادراكی و من خود خاك و خاشاكی
111 آفتاب تو ام از روزن دل می تابد
112 پاشو ای  مست كه دنیا همه دیوانه ی توست
113 از این شیطان كه من دیدم ، كسی جان در نخواهد برد
114 پیمانه الستم پیموده شور ومستی
115 داغ یارانم به جان تازد كه یاران را چه شد
116 آفرینش كتاب حكمت اوست
117 حافظا باز از تو استدعای همت می كنم
118 بی تو ای دل نكند لاله به بار آمده باشد
119 تویی كه جوهر جانی و جان هر دو جهانی
120 گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی
121 ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو
122 درس عشقی كه شد از عهد دبستان از بر
123 گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
124 دوشم چه خواب خوش كه شب غم سر آمدی
125 از متن جمال تو كجا دیده شود سیر
126 زدی حلقه ام بر در آشنایی
127 تنیده دور و بر جان من طناب تنم
128 عشق باز آی كه جانی به تنم باز آید
129 گلچین كه آمد ای گل من در چمن نباشم
130 سلطان قضا صولتی از سلطنت اوست
131 برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت
132 سبوكشان كه به ظلمات عشق خضر رهند
133 چند بیداد كنی دادم كن
134 ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
135 شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع
136 هاتفم زیر لبی گاه صدا می گوید
137 بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را
138 ای بر سریر ملك ازل تا ابد خدا
139 سعدیا! از باب عشقت در گلستان آمدیم
140 عمر دنیا به سر آمد كه صبا می میرد
141 مهرش افزود كه از ماه رخش كاسته بود
142 ز من بر گشته روی كار جانا
143 از متن جمال تو كجا دیده شود سیر
144 به صحراهای وحشی می چمد آهو وشی تنها
145 زندگانیم و زمین زندان ماست
146 سزای همت خود سر نمی نهم به سجود
147 ولی كه داده خدایش به وصل خویش وسایل
148 ارمغان آمد و پیغام  وحیدم در داد
149 گر دل شكستگان بنوازند  نای عمر
150 بار بگذارد ولی هرگز نكاهد بار ِ مادر
151 كوره  هم خاموش  و ما سركوب و سندانی هنوز
152 چه دریایی است میلاد عظیم  نیمه ی  شعبان
153 رمضان سایه ی مهر از سر ما می گیرد
154

تا جلوه می كنی به چمن، سروی و گلی

155 چه بودی ارهمه كس درس ِ خود، روان بودی
156 من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست
157 جوانی شمع ره كردم كه جویم زندگانی را
158 سیل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است
159 به میلیون سالها پرواز نوری آسمان پرّان
160 نشان هاست مرد خدا را ولیـِكن
161 سحابه بود و سخن از اصول دین و فروع
162 ز دانش بود آدمی ناگزیر
163 دم به دم زنده از آنیم كه دم زنده از اوست
164 خدای خویشتن بشناس و بس كن


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :