1 | وای چه خسته می كند تنگی این قفس مرا |
2 | جوانی حسرتا با من وداع جاودانی كرد |
3 | ستایش مر خدا را شاید و شكر و سپاس او را |
4 | گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر |
5 | روی در كعبه این كاخ كبود آمده ایم |
6 | دلم جواب بلی می دهد صلای تو را |
7 | نامه زد بوم از خراسانم كه گلشن نیز رفت |
8 | ای خدا هر خبری می شنویم |
9 | فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر |
10 | نگاهی كرده در آفاق و ماهی كرده ام پیدا |
11 | دوستانم ناخلف انگاشتند |
12 | دلها كه آرزوی امام رضا كنند |
13 | هركه نه در سایه ایمان شود |
14 | ای كعبه دری باز به روی دل ما كن |
15 | كوره ی عشق بیفروز كه كانون باشی |
16 | چه جای سر اگر سرور نباشد |
17 | خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش |
18 | آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا |
19 | تا هستم ای رفیق ندانی كه كیستم |
20 | آن را كه خواندی ای دل غافل حبیب من |
21 | قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس |
22 | تا باد صبا كوی تو اش دسترس افتاد |
23 | ای فلك خون دل از خوان تو نان، ما را بس |
24 | شب است و چشم من و شمع اشك بارانند |
25 | چند بارد غم دنیا به تن تنهایی |
26 | الا ای نوگل رعنا كه رَشك شاخ شمشادی |
27 | تا كه از طارم میخانه نشان خواهد بود |
28 | باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد |
29 | آوخ آن وحشی غزال دل شكار از من رمید |
30 | شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم |
31 | یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان |
32 | ابدیت كه به هر جلوه تجلا می كرد |
33 | ستون عرش خدا قائم از قیام محمد |
34 | نیما! غم دل گو كه غریبانه بگرییم |
35 | هنوز هست به گوشم صدای سبحانی |
36 | گذار آرد مه من گاه گه از اشتباه اینجا |
37 | ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد |
38 | در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی |
39 | بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد |
40 | بنال ای نی كه من غم دارم امشب |
41 | مرا هر گه بهار آید به خاطر یاد یار آرد |
42 | به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم |
43 | نفسی داشتم و ناله و شیون كردم |
44 | ماه من! چهره برافروز كه آمد شب عید |
45 | ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی |
46 | سر بر آرید حریفان كه سبویی بزنیم |
47 | مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی |
48 | صحنه آفاق چون تو ماه ندارد |
49 | تا نپنداری كه من سر پیچم از پیمان پیر |
50 | سری به سینه خود تا صفا توانی یافت |
51 | دامن مكش به ناز، كه هجران كشیده ام |
52 | آسمان خود خبر از عالم درویشان است |
53 | تا جلوه كرد طلعت ساقی به جام ما |
54 | سر خوش آنان كه سر خیره به خمخانه زدند |
55 | منم كه شعر و تغزل پناهگاه من است |
56 | رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد |
57 | بود آیا كه در صلح وصفا بگشایند |
58 | همدمان یارب كجا رفتند و یاران را چه شد |
59 | آنان كه سرمه از رد ِ پای شما كنند |
60 | علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را |
61 | گر گوش مال عشق نبودی به ساز من |
62 | آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می |
63 | كوی میخانه ما آب و هوایی دارد |
64 | رو به هر قبله كه كردم، صنما سوی تو بود |
65 | خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم |
66 | هر رایت از تو دیدم بود از بلندی آیت |
67 | از غم جدا مشو كه غنا می دهد به دل |
68 | چشم و ابروی تو تا تیر و كمانی دارد |
69 | اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور |
70 | نه غمی می رود و نی هوسی می آید |
71 | نه از این ورطه نجاتی كه كناری گیرند |
72 | تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست |
73 | باغ ها خلوت و خالی است كجایی بلبل |
74 | به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ |
75 | رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم |
76 | ای صبا با تو چه گفتند كه خاموش شدی |
77 | محرم آمد و نو كرد درد و داغ حسین |
78 | سالها دخمه ی خود ظلمت زندان كردم |
79 | ماهم كه هاله ای به رخ از دود آهش است |
80 | كس نیست در این گوشه فراموش تر از من |
81 | پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند |
82 | كاش پیوسته گل و سبزه وصحرا باشد |
83 | در بهاران سری از خاك برون آوردن |
84 | الا ای هدهد تخت سلیمان |
85 | مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی |
86 | گران سِـیرش مبین قاصد كه بی پایان بود راهش |
87 | ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی |
88 | عجب پایی گریزان دارد این عمر |
89 | ای تو دیوانه كه هر بیتش یكی دنیا غزل |
90 | ندانم این جهان یا آن جهان به |
91 | عمر بگذشت به كوچیدن ایامی چند |
92 | بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این |
93 | ای گل به شكر آنكه در این بوستان گلی |
94 | شب به هم درشكند زلف چلیـپایی را |
95 | اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست |
96 | شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین |
97 | عجین تن نِـیی كز ماء و تینی |
98 | زندگی خسته كند گر همه یكسان گذرد |
99 | در قفسم حوصله سر می رود |
100 | جهان من همه آیینه و عشق است آیینم |
101 | هر دمم دیده به دیدار عزیزی بگشاید |
102 | سِـر سودای تو در هیچ سری نیست كه نیست |
103 | هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت |
104 | با تو گر عشق ندادند گناه من نیست |
105 | از من چه طالعی است كه با این شتاب عمر |
106 | تسلیم شو كه حكم قضا می توان شنید |
107 | عاشقی درد است و درمان نیز هم |
108 | آنجا كه به شمشیر جفای تو بمیرم |
109 | چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی |
110 | نه عقلی و نه ادراكی و من خود خاك و خاشاكی |
111 | آفتاب تو ام از روزن دل می تابد |
112 | پاشو ای مست كه دنیا همه دیوانه ی توست |
113 | از این شیطان كه من دیدم ، كسی جان در نخواهد برد |
114 | پیمانه الستم پیموده شور ومستی |
115 | داغ یارانم به جان تازد كه یاران را چه شد |
116 | آفرینش كتاب حكمت اوست |
117 | حافظا باز از تو استدعای همت می كنم |
118 | بی تو ای دل نكند لاله به بار آمده باشد |
119 | تویی كه جوهر جانی و جان هر دو جهانی |
120 | گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی |
121 | ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو |
122 | درس عشقی كه شد از عهد دبستان از بر |
123 | گل و شمعم به مزار دل خونین آمد |
124 | دوشم چه خواب خوش كه شب غم سر آمدی |
125 | از متن جمال تو كجا دیده شود سیر |
126 | زدی حلقه ام بر در آشنایی |
127 | تنیده دور و بر جان من طناب تنم |
128 | عشق باز آی كه جانی به تنم باز آید |
129 | گلچین كه آمد ای گل من در چمن نباشم |
130 | سلطان قضا صولتی از سلطنت اوست |
131 | برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت |
132 | سبوكشان كه به ظلمات عشق خضر رهند |
133 | چند بیداد كنی دادم كن |
134 | ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو |
135 | شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع |
136 | هاتفم زیر لبی گاه صدا می گوید |
137 | بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را |
138 | ای بر سریر ملك ازل تا ابد خدا |
139 | سعدیا! از باب عشقت در گلستان آمدیم |
140 | عمر دنیا به سر آمد كه صبا می میرد |
141 | مهرش افزود كه از ماه رخش كاسته بود |
142 | ز من بر گشته روی كار جانا |
143 | از متن جمال تو كجا دیده شود سیر |
144 | به صحراهای وحشی می چمد آهو وشی تنها |
145 | زندگانیم و زمین زندان ماست |
146 | سزای همت خود سر نمی نهم به سجود |
147 | ولی كه داده خدایش به وصل خویش وسایل |
148 | ارمغان آمد و پیغام وحیدم در داد |
149 | گر دل شكستگان بنوازند نای عمر |
150 | بار بگذارد ولی هرگز نكاهد بار ِ مادر |
151 | كوره هم خاموش و ما سركوب و سندانی هنوز |
152 | چه دریایی است میلاد عظیم نیمه ی شعبان |
153 | رمضان سایه ی مهر از سر ما می گیرد |
154 | تا جلوه می كنی به چمن، سروی و گلی |
155 | چه بودی ارهمه كس درس ِ خود، روان بودی |
156 | من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست |
157 | جوانی شمع ره كردم كه جویم زندگانی را |
158 | سیل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است |
159 | به میلیون سالها پرواز نوری آسمان پرّان |
160 | نشان هاست مرد خدا را ولیـِكن |
161 | سحابه بود و سخن از اصول دین و فروع |
162 | ز دانش بود آدمی ناگزیر |
163 | دم به دم زنده از آنیم كه دم زنده از اوست |
164 | خدای خویشتن بشناس و بس كن |