"زادن من سفر و عشق تو باشد زادم"
زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی كه منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
كه در این دایره چرخ كبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میكده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یك نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یك نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست كه چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار