خاقانی شروانی
خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان ششم هجری است.برخی نام او را "بدیل" و برخی" ابراهیم"نوشته اند. امام رافعی قزوینی از معاصران او، در كتاب خود ازوی با نام« الافضل بـدیل الحقایقی المعروف بالخاقانی» یادكرده است
شعری از خاقانی:
بیلدیم كی بو نازیندان بیر لحظه دایانمازسان كونلومده اولان درده هرگیز سن اینانمازسان
معناسی نه دیر دوشسم تورپاغینا ذیلت له؟ اؤپسم ده آیاغیندان بیر حالیمه یانمازسان
سوز وئرمیشدین كامه آمما بو نه تئزلیكله بیرعومور گئچیب گئتدی اؤز وعده نی دانمازسان
مٍن اؤلمه لی اولسامدا، باری سن اؤزون اولدور لاكین بیلیرم لطفون ، قانیما بولانمازسان
خاقانی نین هرده ن بیر دؤیدون قاپی سین گؤردون قان منزلینی باسمیش،قاچدین داها آنمازسان
خاقانی اؤز عشقینده ثابیت قدم اول جان قوی باش گئتمه سه بو یولدا وصلینی قازانمازسان
نام پـدرش علی و نام جـدّش، به اعتبار نام عمـویش،«كافی الـدّین عمر بن عثمان» عثمان بوده است. .خاقانی در حـدود 520 ق در شـروان به دنیا آمد و در دارالادب شماخـی، كرسی شروان، پرورش یافت،
پـدرش نجّار و مادرش، كه در اصـل كنیزكی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طبّاخی یا بافنـدگی داشته اسـت. پـدرش، او را دركـودكی، ظاهراً به علـّت فقـر، به بـرادرش كافی الدّین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. كافی الدّین پزشك و فیلسـوف و منجّمی تـوانا و ادیبی مبرّز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست. برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند. امّا ، رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره كرد و آنها را به هجو گویی یكدیگر كشاند.
آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شد و در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزّت برخوردار شد كه شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است.
خاقانی ، در میان شاعران به سنایی غزنوی* ارادتی خاصّ داشت و در سرودن قصاید عارفانه از شیوۀ سنایی پیروی می كرد و خود را بدیل او می خواند:
بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد
مرگ كافی الـدّین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی
بـود كه در بیست و پنج سالگی او روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شكسته
دل تر از آن ساغر بلورین» ی می یابد«كه در میانۀ خارا كنی ز دست رها»
دو
رخداد مهم كه در تكوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر
او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ
داده است. حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه ، بر اساس باوری اسلامی،
"حج اكبر" شناخته شد:
حج ما آدینه و ما غرق طوفان كرم خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای
بغـداد و كوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن
روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار كرد.
همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، امّا كوششهای او برای پیمودن این راه
بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (548 ق) و
بیماری او در ری، ناكام ماند
از دیگر حوادث تلخ روزگار او می تـوان به مرگ وحیـد الـدّین، پسر عموی فاضل او، در حدود 559 ق(كندلی هریسچی، ص 182)، اشاره كرد. وحید الدّین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاصّ داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد، امّا تلخ ترین حادثه مرگ جوان بیست سالۀ او، رشید، بود.كه در 571 ق روی داد و او را سخت غمناك كرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناكی در مرثیۀ او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشك انگیزی داشت و از بخششهای خاقان اكبر، منـوچهر و جانشیـن او، خاقان كبیر، اَخستان بهره مند بـود. امّا روابط او با ممدوحانش، به ویژه اًخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اَخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حجّ دوم (565 ق) اتّفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیّات او می تـوان دید. مـدّت حبس خاقانی را هفت ماه یا یك سال نوشته اند اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است.
قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی با مطلع:
فلك كژ روتر است از خطّ ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا
یكی از حبسیّات مشهور اوست. این قصیده، به سبب اشتمال بر
اصطلاحات آییـن مسیحیـت، از قصاید پیچیـدۀ خاقانی محسـوب شده است از این
رو، شرحهایی بر آن نوشته اند .
خاقانی كه از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفته رفته، از مـدح شاهان كناره گرفت و خاصّه، پس از از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیك خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود كه از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مـدّت درخواست های مكرّر اَخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت كه خدمتكار «دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، كز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیك تر باشد» ،خاقانی درشهر تبریز به عالم باقی شتافته و در مقبره الشعرای این شهر به خاك سپرده شده است. بعضی وفات خاقانی را در سال 532 و عده ای به سال 582 یا 581 نوشته اندو بعضی وفات او را به سال 595 می دانند.
مقبره الشعرای تبریز به سبب وجود مزار این شاعر مورد توجه بوده و خیابان منتهی به این مقبره نیز بنام خاقانی نامگذاری شده ولی پس از تدفین استاد شهریار، مقبره الشعرای تبریز با نام شهریار مشهور شد.
شعری از نظامی گنجوی در رثای خاقانی:
همی گفتم كه خاقانی دریغا گوی من باشد دریغا زان كه من گشتم دریغا گوی خاقانی
در مورد شخصیّت و خلقیّات خاقانی در مآخذ كهن، به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینكه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است زكریّای قزوینی نیز او را شاعری حكیم و به دور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروّت و دیانت دانسته است.
مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، از جمله «مرآت الصّفا»، همواره در صدر آثار او مـورد توجّه اهل فضل و مخصوصاً مـورد اقتفای شاعـران عارف، از جمله امیر خسرو دهلوی*و عبدالرّحمان جامی* بوده است.شمس تبریزی دو بیت از خاقانی را بر تمامی دیوان سنائی و فخری نامه اش و حتی از خود سنائی برتر دانسته است،"چرا كه از آن بوی فقر می آید!"[شمس تبریزی، دفتر اول،ص ۳۷۲-۳۷۳] علاوه بر قصیدۀ مـرآت الصّفا، قصایـد دیگری ماننـد «منطـق الطیر»، «نهزه الارواح و نزهه الاشباح»، «حرزالحجاز»، «كنزالرّكاز»،«ترنّم المصاب»، «باكوره الاسفارو مذكوره الاسحار» را نیز باید از برجسته ترین سروده های او دانست.قصیدۀ «ایوان مدائن» نیز در سالهای پس از مشروطه شهرت خاصی یافته و مورد استقبال خاص قرار گرفته است. طریق غریبی كه خاقانی در شعر فارسی ابداع كرده است، به سبب استحكام لفظ و تركیبات تازه و نازك انـدیشی و كاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت.
از قصیدهٔ ایوان مدائن
هان ای دل عبرتبین ازدیده نظر كن هان یك ره ز لب دجله منزل به مدائن كن خود دجله چنان گرید صد دجله خون گوئی بینی كه لب دجله چون كف بدهان آرد از آتش حسرت بین بریان جگر دجله بر دجله گری نونو وزدیده زكاتش ده گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل تا سلسله ایوان بگسست مدائن را گهگه به زبان اشك آواز ده ایوان را دندانه هر قصری پندی دهدت نونو گوید كه تو از خاكی ما خاك توایم اكنون از نوحه جغد الحق ماییم به درد سر آری چه عجب داری كاندر چمن گیتی ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما گوئی كه نگون كرده است ایوان فلكوش را |
|
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان وز دیده دوم دجله بر خاك مدائن ران كز گرمی خونابش آتش چكد از مژگان گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان خود آب شنیدستی كاتش كندش بریان گر چه لب دریا هست از دجله زكاة استان نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان در سلسله شد دجله، چون سلسله شد پیچان تا بو كه به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان پند سر دندانه بشنو ز بن دندان گامی دو سه بر ما نه و اشكی دو سه هم بفشان از دیده گلابی كن درد سرما بنشان جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان بر قصر ستمكاران گوئی چه رسد خذلان حكم فلك گردان یا حكم فلك گردان |
واژه ها در شعر خاقانی در تركیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبكه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یكدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیّات و نجوم و پزشكی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست كه شعـر او را «شعر خواصّ» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تكوین سبك سخـن پردازانی چـون جلال الدّین بلخی*،عطار نیشابوری*، سعدی*و حافظ* تأثیری جـدّی بر جای نهاده است. (دشتی، ص85-141).
آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی. دیـوان خاقانی در حـدود 17000 بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد. این دیوان، نخستین بار در سال 1293 ق، در لكهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیـوان خاقانی حاصل كوشش علی عبدالرّسولی (تهران، ۱۳۱۶ ش) و سیّد ضیاء الدّین سجادی (تهران ، 1338 ش) است.از شروح مشهور دیوان خاقانی باید به شرح شادی آبادی(قرن دهم) و شرح عبدالوهاب معموری(متوفی در حدود ۱۰۲۴ق ) اشاره كرد.
تحفه العراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان كـرده وشماری از بـزرگان و عالمان این نـواحی را ستـوده است. تحفه العراقین از لحاظ شناخـت شاعر و نزدیكان او نیز حایز كمال اهمّیّت است . بعضی نام آن را همان «ختم الغرائب»ی دانسته اند كه خاقانی در قصیدۀ اصفهان به آن اشاره دارد:
آنـك ختــم الغــرائــب آخـر دیــدنـد تـا چـه ثنـا رانــده ام بـرای صفـاهـان
منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است كه خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامه ها، علاوه بر اینكه از لحاظ ادبی و درك مشكلات دیگر آثار شاعر، اهمّیّت بسزایی دارد، از نظر تاریخی وكشف زوایای تاریك از اوضاع اجتماعی در قرن ششم قمری و سـوانـح عمر ر وزن تحفه العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.
گؤنده ر بؤلوم لر: خاقانی شروانی