مفاخر آذربایجان *** Azərbaycan xadimləri
علی فتحی(آلتین)*آذربایجان ،مراغا، ایران ، آذری و تورکی شعرلری
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
زندگینامه بزرگان فرهنگ و آموزش: صمد بهرنگی

صمد بهرنگی دردوم تیرماه 1318 در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود


زندگینامه بزرگان فرهنگ و آموزش: صمد بهرنگی



« قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو كردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا در آمدم. هر جا نمی بود به خود كشیدم، كسی نشد مرا آبیاری كند. من نمو كردم... مثل درخت سنجد كج و معوج و قانع به آب كم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم می گوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم كنید از همین بیشتر نصیب تو نمی شود...»
 
صمد بهرنگی دردوم تیرماه 1318 در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی تبریز در خانواده ای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند .صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود .پدرش كارگری فصلی بود كه اغلب به شغل زهتابی(آنكه شغلش تابیدن زه و تهیه كردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد) زندگی را میگذراند وخرجش همواره بر دخلش تصرف داشت. بعضی اوقات نیز مشك آب به دوش می گرفت و در ایستگاه «وازان» به روس ها و عثمانی ها آب می فروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیكارانی كه راهی قفقاز و باكو بودند. عازم قفقاز شود. رفت و دیگر باز نگشت.

صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت كه در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغ‌التحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیكه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمركوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی كه آن زمان روستا بودند تدریس كرد.
 
« از دانشسرا كه درآمدم و به روستا رفتم یكباره دریافتم كه تمام تعلیمات مربیان دانشسرا كشك بوده است و همه اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم كه باید خودم برای خودم فوت و فن معلمی را پیدا كنم و چنین نیز كردم.»
 
در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشكده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و هم‌زمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهی‌نامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.

بهرنگی درنوزده سالگی (۱۳۳۹) اولین داستان منتشر شده‌اش به نام عادت را نوشت. یك سال بعد داستان تلخون را كه برگرفته از داستانهای آذربایجان بود با نام مستعار "ص. قارانقوش " در كتاب هفته منتشر كرد و این روند با  بی‌نام در ۱۳۴۲، و داستان‌های دیگر ادامه یافت. بعدها از بهرنگی مقالاتی در روزنامه "مهد آزادی"، توفیق و ... به چاپ رسید با امضاهای متعدد و اسامی مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابك، افشین پرویزی و باتمیش و ... . او ترجمه‌هایی نیز از انگلیسی و تركی استانبولی به فارسی و از فارسی به آذری (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمع‌آوری فولكلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده‌است.

در سال 1341 صمد از دبیرستان به جرم بیان سخنهای ناخوشایند (بنابه گزارش رئیس دبیرستان) در دفتر دبیرستان و بین دبیران اخراج و به دبستان انتقال یافت. یكسال بعد و در پی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت فرهنگ آذربایجان به كار صمد به دادگاه كشیده شد كه متعاقبا تبرئه گردید. در 1342 كتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت كه این كتاب پیشنهاد جلال آل‎‎‎احمد برای چاپ به كمیته‎‎‎ی پیكار جهانی با بیسوادی فرستاده شد اما صمد بهرنگی با تغییراتی كه قرار بود آن كمیته در كتاب ایجاد كند با قاطعیت مخالفت كرد و پیشنهاد پول كلانی را نپذیرفت و كتاب را پس گرفت و باعث برانگیختن خشم و كینه‎‎‎ی عوامل ذی‎نفع در چاپ كتاب شد.

سال 1343 همراه بود با تحت تعقیب قرار گرفتن صمد بهرنگی به خاطر چاپ كتاب «پاره پاره» و صدور كیفرخواست از سوی دادستانی عادی ۱۰۵ ارتش یكم تبریز و سپس صدور جكم تعلیق از خدمت به مدت ٦ ماه. در این سال وی با نام مستعار افشین پرویزی كتاب انشاء ساده را برای كودكان دبستانی نوشت. در آبان همین سال حكم تعلیق وی لغو گردید و صمد به سر كلاس بازگشت. سالهای میانی دهه چهل مصادف بود با دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیكان صمد به دست رژیم شاه و شركت او در اعتصابات دانشجویی.

صمد بهرنگی در شیوه آموزشی و مضمون قصه های خود تلاش می كرد روح  اعتراض به نظام حاكم را در دانش آموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه می افتاد و اگر كسی كتابخانه ای تاسیس كرده بود او را تشویق می كرد و به مجموعه كتابهایش، كتابهایی می افزود. بچه ها را به ویژه تشویق به مطالعه می كرد و هرچه از جذابیت و روشهای دوست داشتنی برای این گروه سنی می دانست در كار می كرد تا بچه با كتاب به عنوان یك همراه همیشگی در تمام طول زندگی مانوس باشند. می گفت كه كتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصه نویسی كنند. در این دوران بود كه ساواك به برخی از فعالیتهای بهرنگی حساس شد. تهدیدها آغاز شد و چندین بار در طول دوران زندگی خود مورد توبیخ و جریمه و حتی تبعید قرار گرفت. با این همه گویی او به این گونه از امور حساسیتی نداشت و در روحیه او خللی ایجاد نمی كرد.

« مرا از آذر شهر به گاوگان فرستادند، 240 تومن از حقوقم كسر كردند كه چرا در امور مسخره اداری دخالت كرده بودم. به محض اینكه به گاوگان رسیدم شروع به كار كردم. مثل یك گاو پر كار درس دادم. بعضی ها تعجب میكردند كه چرا با این همه ظلمی كه بهت رسیده، باز هم جانفشانی میكنی، این آدم ها فقط نوك بینی شان را میدیدند، نه یك قدم آن دورتر را. خودم را به گاوگان عادت دادم و بی اعتنا كار كردم.. سعی كن بی اعتنا باشی. اما نه اینكه كار نكنی و بیكاره باشی. ها! غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی كلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمی برد. اما نباید ایستاد. این كه می دانیم نخواهیم رسید: نباید ایستاد . وقتی هم كه مردیم، مردیم به درك!»
 
بهرنگی در نهم شهریور ۱۳۴۷ در رود ارس و در ساحل روستای شام‌گوالیك كشته شد و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیكی پاسگاه كلاله در چند كیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند. جنازهٔ او در گورستان امامیهٔ تبریز دفن شده‌است. ده روز قبل از غرق شدن صمد، تعدادی از مامورین ساواك به خانه محل سكونت وی هجوم برده و وی را تهدید نموده بودند. حدود یكماه قبل از این حادثه ، كتاب ماهی سیاه كوچولو چاپ شده و مورد اقبال مردم ایران و جهان واقع شده بود.

نظریات متعدد و مختلفی دربارهٔ مرگ بهرنگی وجود دارد. از روزهای اول پس از مرگ او، در علل مرگ او هم در رسانه‌ها و هم به شكل شایعه بحث‌هایی وجود داشته‌است. یك نظریه این است كه وی به دستورِ یا به دستِ عوامل دولت پادشاهی پهلوی كشته شده‌است.كه شواهد مستندی در این باره وجود دارد. نظریهٔ دیگر این است كه وی به علت بلد نبودن شنا در ارس غرق شده‌است.
 
آثار
قصه‌ها
* اولدوز و كلاغها - پاییز ۱۳۴۵ 
* اولدوز و عروسك سخنگو - پاییز ۱۳۴۶
* كچل كفتر باز - آذر ۱۳۴۶
* پسرك لبو فروش - آذر ۱۳۴۶
* افسانه محبت - زمستان۱۳۴۶ 
* ماهی سیاه كوچولو - تهران ، مرداد ۱۳۴۷
* پیرزن و جوجه طلایی‌اش - ۱۳۴۷
* یك هلو هزار هلو - بهار ۱۳۴۸
* ۲۴ ساعت در خواب و بیداری - بهار ۱۳۴۸ 
* كوراوغلو و كچل حمزه - بهار ۱۳۴۸ 
* تلخون و داستانهای دیگر- ۱۳۴۲(شامل ده داستان: تلخون، بی نام، عادت، پوست نارنج، قصه آه، آدی و بودی، به دنبال فلك، بزریش سفید، گرگ و گوسفند، موش گرسنه)
* كلاغها، عروسكها و آدمها
*دومرول
 
كتاب و مقاله
* كند و كاو در مسائل تربیتی ایران - تابستان ۱۳۴۴ 
* الفبای فارسی برای كودكان آذربایجان
* فولكلور و شعر
* افسانه‌های آذربایجان(ترجمه فارسی) - جلد ۱ - اردیبهشت ۱۳۴۴
* افسانه‌های آذربایجان (ترجمه فارسی) - جلد ۲ - تهران، اردیبهشت ۱۳۴۷
* تاپما جالار ، قوشما جالار (مثلها و چیستانها) - بهار ۱۳۴۵
* پاره پاره (مجموعه شعر از چند شاعر ترك) - تیر ۱۳۴۲
* مجموعه مقاله‌ها 
* انشا و نامه‌نگاری برای كلاسهای ۲ و ۳ دبستان
* آذربایجان در جنبش مشروطه
 
ترجمه‌ها
* ما الاغها! - عزیز نسین - پاییز ۱۳۴۴
* دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان
* خرابكار (قصه‌هایی از چند نویسنده ترك زبان) - تیر ۱۳۴۸
* كلاغ سیاهه - مامین سیبیریاك (و چند قصه دیگر برای كودكان) خرداد ۱۳۴۸
 
برخی كتب و مطالب نوشته شده درباره صمد بهرنگی:
* صمد جاودانه شد - (علی اشرف درویشیان) - ۱۳۵۲
* كتاب جمعه - سال اول - شماره۶ - ۱۵ شهریور ۱۳۵۸
* منوچهرهزارخانی - «جهان بینی ماهی سیاه كوچولو» - آرش دوره دوم ، شماره ۵ - (۱۸) -آذر ۱۳۴۷
* برادرم صمد- نوشته اسد بهرنگی




گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: صمد بهرنگی
یارپاق لار: [1]
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :