تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
چو در بستی به روی من به كوی صبر رو كردم
چـو درمانم نبخشیدی به درد خویش خـو كردم
چرا رو در تو آرم من ، كه خود را گم كنم درتو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجوكردم
خیـالـت سـاده دل تر بود و با ما از تو یكـروتـر
مــن ایـنـها هـردو با آیـیــنه دل روبـرو كــردم
فـشردم بـا هـمه مستی به دل سنـگ صبـوری را
ز حــال گــریـه پنـهان حـكایت بـا سبـو كـردم
فـرودآی ای عـزیـز دل كـه مـن از نقش غیر تـو
ســرای دیده با اشـك ندامت شسـتـشو كــردم
"صفـایـی بـود دیـشب بـا خیـالت خـلـوت مــا را
ولـــی مــن بـاز پنـهانی تـو را هـم آرزو كـردم"
مـلول از نــالـه بـلـبل مبـاش ای بــاغبـان رفـتـم
حـلالـم كـن اگر وقتی گلی در غنچه بو كردم
تـو بـا اغـیـار پیش چشم من می در سبـو كـردی
مـن از بیـم شمـاتت گـریه، پنـهان در گلو كردم
حـراج عشـق و تــاراج جـوانـی وحشـت پـیـری
در ایـن هنگام من كاری كه كردم یاد او كردم
از ایــن پـس شهـریـارا ! مــا و از مـردم رمیدنـها
كـه مـن پیـونـد خـاطـر با غزالـی مشكمو كردم
"استاد شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار