گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مكن كه به شیون بخوانمت
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار
دوری چنان مكن كه به شیون بخوانمت
چون آه من به راه كدورت مرو كه اشك
پیك شفاعتی است كه از پی دوانمت
سرو بلند من كه به دادم نمی رسی
دستم اگر رسد به خدا می رسانمت
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من
تنی نیستی كه جان دهم و وارهانمت
دست نوازشی به سر و گوش من بكش
سازی شدم كه شور و نوایی بخوانمت
چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می چرانمت
لبخند كن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار