"مهتاب و سرشكی بهم آمیخته بودیم "
مهتاب و سرشكی بهم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی بهم آمیخته بودیم
با گریه ی خونین من و خنده ی مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
از چشم تو سر مست و به بالای تو همدست
صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم
زان پیش كه در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته ی مهر از همه بگسیخته بودیم
" شهریار "
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار