تو بمان و دگران
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوی تو لیكن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما كردی
تو بمان و دگران وای بحال دگران
می روم تا كه به صاحبنظری باز رسم
محرم ما نبود دیدة كوته نظران
دلِ چون آینة اهل صفا می شكنند
كه ز خود بی خبرند این زخدا بی خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاین بود عاقبت كار جهان گذران
شهریارا غم آوراگی و در بدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
"شهریار"
گؤنده ر بؤلوم لر: استاد شهریار