شفای وصل قدرین ، هجردن بیمار اولاندان سور
زلال ذوق شوقون ، تشنه دیدار اولاندان سور
لبین سرین گلیب گفتاره ، من دن اؤزگه دن سورما
بو پنهان نكته نی بیر واقف اسرار اولاندان سور
گؤزو یاشلی لارین حالین ، نه بیلسین مردم غافل ؟
كواكب سرینی ، شب تا سحر بیدار اولاندان سور
خبرسیز اولما فتان گؤزلرین قیدین چكن لردن
خبرسیز مست لر بیدادینی ، هشیار اولاندان سور
غمین دن شمع تك یاندیم ، صبادان سورما احوالیم
بو احوالی شب هجران ، منیم له یار اولاندان سور
خراب جام عشقم ، نرگس مستین بیلیر حالیم
خرابات اهلینین احوالینی ، خمار اولاندان سور
محبت لذتین دن بی خبر دیر زاهد غافل
فضولی ، عشق ذوقون ، ذوق عشقی وار اولان دان سور
...
قدر شفای وصل را ، از كسی كه هجر بیمارش كرده بپرس
زلال ذوق و شوق را ، از تشنه دیدار بپرس
سر لبت را به سخن آمده ، از من و غیر نپرس
این نكته پنهان را از واقف اسرار بپرس
مردم غافل از حال چشمان گریان چه می داند ؟
اسرار كواكب را از شب زنده داران بپرس
از كسانی كه از قید چشمان فتنه گر رها شدند بی خبر نمان
بیداد مستهای بیخبر را از هشیاران بپرس
از غمت مانند شمع سوختم از صبا حالم را نپرس
احوال این شب هجران را ، از كسی كه یارم شده بپرس
خراب جام عشقم ، نرگس مستت حالم را می داند
احوال خراباتیان را از خمار بپرس
زاهد غافل از لذت محبت بی خبر است
فضولی ذوق عشق را از كسی كه ذوق عشق دارد بپرس
گؤنده ر بؤلوم لر: آذری شعر