حیران خانم دختركریمخان كنگرلوی دنبلی آخرین حاكم نخجوان از خاندان كنگرلوی دنبلی، شاعره نامدارقرن سیزدهم هجرى قمرى از زنان نامدارِ طایفهدنبلیاست. ازتاریخ حیات و شرح حال وى اطلاع دقیقى در دست نیست و آنچه نویسندگان و محققین درخصوص زندگانى وى به نگارش در آوردهاند متناقض میباشد. حیران ظاهراً تخلص او بوده و وى نام دیگرى داشته است.
محمّد على خان تربیتتولد وى را شهر تبریز درج كرده، و برخى از محققین او را متولد نخجوان دانستهاند و رشد و نماى وى را در شهر ارومیه روستاى«خانقاه سرخ» كه به زبان تركى«قزل خنیه» مشهور استدر سه فرسخى ارومیه و پایینتر از كارخانه قند درج كردهاند.
نویسندگان كتاب «بزرگان و سخن سرایان آذربایجان غربى» این شاعره نامى را جزءشعراى ارومیّه و مؤلف كتاب «دانشمندان آذربایجان» و دكتر جواد هیئت در كتاب«آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش» او را اهل تبریز معرّفى مینماینددر حالى كه خود اعتراف دارد كه ازطایفه دنبلى است.
شهر خوى وخاندان دنبلیبا هم رابطه ناگسستنی دارندو اقامت چند ساله حیران خانم در ارومیّه و تبریز رانمیتواندلیل بر این گرفت كه او اهل آن دو شهر است، چنان كه عبدالرّزاق دنبلى متخلص بهمفتون، بهاءالدّین دنبلى و عدّهاى از بزرگان این خاندان را فقط به خاطر این كه ازخاندان دنبلى هستند جزء بزرگانخوییاد كردهاند با این كه میدانند محل زندگی آن دانشمندان خوی نیست، فقط چون دنبلى هستند و دنبلیها با خوى پیوند جدا نشدنی دارندجزء بزرگانخوی محسوب نمودهاند.
به هر صورت حیران خانم چون دنبلى است به خوى اختصاص دارداگر چه زادگاه و محلّ نشو و نمایش در خوى نباشد.
مؤلفین بزرگان و سخن سرایانآذربایجان غربى مینویسند: خواننده عزیز توجّه دارد كه طایفه دنبلى از قدیم الایّام در صفحات خوىوسلماس سكونت داشتهاند و تاریخ عمومى و اجتماعى آذربایجان غربى ازحادثاتى حكایت دارد كه به دست بزرگان این طایفه به وقوع پیوسته است. با توجّه به این واقعیّت مسئله انتساب حیران به این خاندان از دو حال خارج نیست،یا باید تصوّر كرد كه اجداد وى در زمانهاى قدیم از خوى به نخجوان نقل مكانكردهاند و یا لزوماً باید معتقد بود كه تعدادى از ایندنابله نیز در نخجوان اقامت داشتهاند.
در تذكره زنان سخنور(ص181) حیران خانم خواهركریمخان معرفی شده ولی با توجه به اشعار خود او، مشخص میگردد كه وی دختر كریمخان بودهاست. حیرانخانمدر یكى از اشعارش در مورد حسب و نسب خویش میگوید:
پرسى اگر ز نسبتِ «حیرانِ» دلفگار
ازخادمانِ شیر خدا، شاه دین، على است
باشد ورا حسب، ز عزیزان نخجوان
او راولى، نسب ز كریم خان دُنبُلى است
در جایى دیگر به تیره وطایفه خود اشاره كرده و چنین میسراید:
چو ابر گریه كند دنبلى و كنگرلو
الهى همچو من افشار و قجر سوزد پدر
خاندان كنگرلوی دنبلی از سال 1747 میلادی تاسال 1834 میلادی به مدت 87 سال در نخجوان و سایر مناطق تابع آن حكومت داشتهاند ازسال 1747 تا سال 1787 حیدر قلیخان سپس پسرش كلبعلیخان تا سال 1823 حكومت داشتندبعد از آن احسانخان تا سال 1828و كریمخان به عنوان آخرین نفر از آن خاندان تا سال1834 میلادی كه نخجوان توسط روسها متصرف گردید در آن سرزمین حكومت داشت سپس بهاردوی نایب السلطنه پیوسته و از سران سپاه عباس میرزابود. در جنگقرابابای نخجوان از طرف نایب السلطنه فرمانده سپاهبود كه به شكست و فرار سپاه روسمنجر گردید. اجدادش در روزگاران سابق از دنبلیهاىحوالى سكمن آباد، چورس و خوى جدا شده و در حوالى ارس استقرار یافته بودند. درمنابع تاریخی قید گردیده كه امیر احمدخان شهید بعد از دیدار با نادرشاه و اطمیناناز حمایت وی، عدهای از خانوادههای دنبلی را در اطراف رود ارس مسكن داد.
حیرانخانم در نخستین دوره جنگهاى ایران و روس در سال 1182 خورشیدی و انعقاد پیمان ننگین «تركمنچاى» و الحاق قسمتى از سرزمین عزیز ایران به خاك روسیّه، به همراه پدر واعضاى خانواده به ایران آمدند و مدتى در تبریز اقامت نمودند. سپس راهى ارومیّه شدهو در روستاى «قِزِلْ خَنْیَه»، در 18 كیلومترى ارومیّه كه از طرف عباس میرزا بهعنوانتیولبه كریمخان واگذار شده بود اقامت گزیدند. هماكنون بازماندگان كریم خان در این روستا ساكن بوده و به نام خانوادگى «كریملو» اشتهار دارند و حیرانخانماز اسلاف همین خاندان است .
در فراقیار:
با عزیمت حیران از نخجوان به ایران نامزدش كه لحظهاى تحمل دورى او را نداشت به علت نامعلومى به ایران نیامد و درآنجا ماندگار شد. حیران آن دختر آشفته و پریشان، پس از استقرار در ایران، اشعارسوزناكى در فراق نامزدش سروده كه این هجران در بیشتر اشعارش نمایان است.
حال ما را كه كند عرض به جانانهما
شود آگاه ز حال دل دیوانه ما
جرعه نوشیم ز خمخانه وصل رخاو
سر بر افلاك كشد ناله مستانه ما
لال شد از ستمش بلبل طبعحیران
سوخت در آتش شوقش پر پروانه ما
دورى راه و عدم امكان ارسال نامه و پیكهاى منظم باعث گردیده بود كه رفته رفته از طرف دشمنان حیران خانمچنان شایع گردد كه نامزدش دیگر علاقهاى به او ندارد. او در شعرهایش گاهى خطاب بهنامزدش تمناى ارسال نامه میكند تا خاطر غمدیده خود را با آنشاد كند:
گاه با مكتوب ما را یاد ساز
خاطر غمدیدگان را شاد ساز
لااقل اى مه سپهر وفا
گاه بانامه یاد ساز مرا
نیست لایق ایا مه تابان
خلق گویند بىوفاست فلان
درباره ازدواج حیران و چگونگى آن اطلاع صحیحى در دست نیست و گویااو به یاد محبوب نخجوان، دل خوش داشته و از ازدواج سر باز زده است و شاید هم درهمان روستاى قزل خنیه- به احتمال ضعیف- تن به ازدواج یكى از اقوام خود داده است. در هر حال اگر بتوانیم شعر زیر را خطاب به همسرش عنوان كنیم باید نتیجه بگیریم كهاز وصلت خود خرسند نبوده و در آرزوى آزادى است.
تا به كىمیكشیتو دربندمنیستى راستى خداوندم
من ندانم چه كردهام به قضاكه به دامت چنین برافكندم
به جفایى چنین بهحال خودمگاهمیگریمو گهى خندم
گر برانى كهتا خلاص شومبه خدا نیز از تو خرسندم
از اشعار وىاستنباط میشودكه از عمرى طولانى برخورداربوده و زمان سه پادشاه قاجار را درك كرده است. بنا به نوشته تربیت، موقع وفاتهشتاد سال داشته است. وفات وى بین سالهاى 1222 تا 1232 خورشیدی در تبریز اتفاقافتاده است.
روزگارم نمود چون نومید
غیر ذكر حبیب نیست كلید
عمرم از دست شد چو تیر از شَست
برف پیرى مرا بهسر بنشست
حیران خانم تا پایان عمر در انتظار نامزدش بود و این از نوع بیانغالب اشعارشپیداست. چنان چه او در تمام خطابهاى خود بهنامزدش، حتّى در پیرى و در بستر مرگ او را جوان خطاب مینماید.
پیرم اگر كه بخت ما یار شود
این گردش افلاك مددكار شود
غم نیست ز پیرىام جوانمیگردم
دلدار به ما اگر كه غمخوار شود
غم نیست اگركه غم نموده پیرم
در دست فراق دوست دستگیرم
آن یوسف دهر گر مرابنوازد
خود گشته جوان عمر از سر میگیرم
آخرین شعر او كهدر بستر مرگ با عنوان «الوداع» سروده:
الوداع اى ماه تابان الوداع
الوداع اى شاه خوبان الوداع
میكنمآه و فغان با سوزدل
چون رسیده وقت هجران الوداع
از درت اى مونس قلب حزین
میرومبا چشم گریان الوداع
از فراقت اى طبیبمهربان
درد ما را نیست درمان الوداع
چون كه هجران شد نصیب جانما
اى عزیزان و محبّان الوداع
با دل پر حسرت و با جان زار
دور میگردم ز جانان الوداع
چون وداع واپسین است اىجوان
رحم كن بر حال حیران الوداع
استقبال حیران از اشعارشاعران بزرگ:
حیران خانم ذهنى خلاق و ذوقى سرشار داشته و غالباً درسرودن شعر در انواع گوناگون قصیده، غزل، رباعى، مخمس، ترجیع بند توانا بوده است. بهاعتقاد پژوهشگران حیران خانم تسلط عجیبى بر صناعات شعرى داشته و به استقبال شعراىمشهور ایران رفته و اشعار آنها را جواب گفته است. حیران خانم در استقبال ازاین شعر مشهور رودكى:
بوى جوى مولیان آید همى
یادیار مهربان آید همى
با دو غزل به او جواب گفته كه در زیر میآوریم:
از دو زلفت بوى جان آید همى
عنبراز زلفت عیان آید همى
عنبر است آن عطر یا گل یا گلاب
از دو زلفت روانآید همى
چون نقاب از روى ماهت وا كنى
مرحبا از انس و جان آیدهمى
احسن اللّه خیزد از اهل جهان
بارك اللّه ز آسمان آیدهمى
از دل زارم ز هجران رُخَت
صد هزار آه و فغان آیدهمى
آه من از سینه پر سوز من
گویى از آتش دخان آید همى
گر ببیند روى تو حیران زار
بر تن خسته روان آید همى
***
این مهاست از آسمان آید همی
یا گل است از گلستان آید همی
بر سر بیمار عشقشناگهان
آن طبیب مهربان آید همی
حلقههای زلف را بگشاز هم
مرغ دل بر آشیان آید همی
از درم چون آن پری داخل شود
بر تن خسته روان آید همی
دوری او را چو دل یاد آورد
همچو بلبلبر فغان آید همی
بر سر و بر دل به تن حیران را
عقل و هوش و نقد جان آید همی
گؤنده ر بؤلوم لر: آذربایجان شعرلری