مفاخر آذربایجان *** Azərbaycan xadimləri
علی فتحی(آلتین)*آذربایجان ،مراغا، ایران ، آذری و تورکی شعرلری
تاريخ : یکشنبه 9 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْكتوْزه ، ائلوْزه !
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه
(٢)
حیدربابا ، كهلیك لروْن اوچاندا
كوْل دیبینَّن دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چیچكلنوْب ، آچاندا
بیزدن ده بیر موْمكوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْركلرى شاد ائله
(٣)
بایرام یئلى چارداخلارى ییخاندا
نوْروز گوْلى ، قارچیچكى ، چیخاندا
آغ بولوتلار كؤینكلرین سیخاندا
بیزدن ده بیر یاد ائلییه ن ساغ اوْلسون
دردلریمیز قوْى دیّكلسین ، داغ اوْلسون


به ادامه ی مطلب بروید

آردینی اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن

دیوان استاد شهریار

دیوان استاد شهریار به صورت كامل

1 وای چه خسته می كند تنگی این قفس مرا
2 جوانی حسرتا با من وداع جاودانی كرد
3 ستایش مر خدا را شاید و شكر و سپاس او را
4 گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب اصغر
5 روی در كعبه این كاخ كبود آمده ایم
6 دلم جواب بلی می دهد صلای تو را
7 نامه زد بوم از خراسانم كه گلشن نیز رفت
8 ای خدا هر خبری می شنویم
9 فـَرخا چونی و چون می چرخدت ایام عمر
10 نگاهی كرده در آفاق و ماهی كرده ام پیدا
11 دوستانم ناخلف انگاشتند
12 دلها كه آرزوی امام رضا كنند
13 هركه نه در سایه ایمان شود
14 ای كعبه دری  باز به روی دل ما كن
15 كوره ی عشق بیفروز كه كانون باشی
16 چه جای سر اگر سرور نباشد
17 خبر وای به سر وقت من آمد شب دوش
18 آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
19 تا هستم ای رفیق ندانی كه كیستم
20 آن را كه خواندی ای دل غافل حبیب من
21 قمار عاشقان بُردی ندارد از نَـداران پرس
22 تا باد صبا كوی تو اش دسترس افتاد
23 ای فلك خون دل از خوان تو نان، ما را بس
24 شب است و چشم من و شمع اشك بارانند
25 چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
26 الا ای نوگل رعنا كه رَشك شاخ شمشادی
27 تا كه از طارم میخانه نشان خواهد بود
28 باز پیرانه سرم عشق تو در یاد آمد
29 آوخ آن وحشی غزال دل شكار از من رمید
30 شب است و چشم به راه ستاره ی سحرم
31 یارب آن یوسف گمگشده به من باز رسان
32 ابدیت كه به هر جلوه تجلا می كرد
33 ستون عرش خدا قائم از قیام محمد
34 نیما! غم دل گو كه غریبانه بگرییم
35 هنوز هست به گوشم صدای سبحانی
36 گذار آرد مه من گاه گه از اشتباه اینجا
37 ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
38 در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
39 بهار آمد و فرخ فرح، فراز آورد
40 بنال ای نی كه من غم دارم امشب
41 مرا هر گه بهار آید به خاطر یاد یار آرد
42 به دوش ِ دل ز غم عشق بارها دارم
43 نفسی داشتم و ناله و شیون كردم
44 ماه من! چهره برافروز كه آمد شب عید
45 ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
46 سر بر آرید حریفان كه سبویی بزنیم
47 مرا ندیده برفتی، ندیده ام بگرفتی
48 صحنه آفاق چون تو ماه ندارد
49 تا نپنداری كه من سر پیچم از پیمان پیر
50 سری به سینه خود تا صفا توانی یافت
51 دامن مكش به ناز، كه هجران كشیده ام
52 آسمان خود خبر از عالم درویشان است
53 تا جلوه كرد طلعت ساقی به جام ما
54 سر خوش آنان كه سر خیره به خمخانه زدند
55 منم كه شعر و تغزل پناهگاه من است
56 رقیبت گر هنر هم دزدد از من، من نخواهد شد
57 بود آیا كه در صلح وصفا بگشایند
58 همدمان یارب كجا رفتند و یاران را چه شد
59 آنان كه سرمه از رد ِ پای شما كنند
60 علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
61 گر گوش مال عشق نبودی به ساز من
62 آمد بهار و لاله شد از ژاله پر ز می
63 كوی میخانه ما آب و هوایی دارد
64 رو به هر قبله كه كردم، صنما سوی تو بود
65 خیز تا خیمه ی عزلت به خرابات بریم
66 هر رایت از تو دیدم بود از بلندی آیت
67 از غم جدا مشو كه غنا می دهد به دل
68 چشم  و ابروی تو تا تیر و كمانی دارد
69 اسم اعظم باز گردد با سلیمان غم مخور
70 نه غمی می رود و نی هوسی می آید
71 نه از این ورطه نجاتی كه كناری گیرند
72 تا بود خون جگر خوان جهان این همه نیست
73 باغ ها خلوت و خالی است كجایی بلبل
74 به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ
75 رسیدم در تو و دستت ز دامن برنمی دارم
76 ای صبا با تو چه گفتند كه خاموش شدی
77 محرم آمد و نو كرد درد و داغ حسین
78 سالها دخمه ی خود ظلمت زندان كردم
79 ماهم كه هاله ای به رخ از دود آهش است
80 كس نیست در این گوشه فراموش تر از من
81 پرتو ذات ازل را دو جهان ذراتند
82 كاش پیوسته گل و سبزه وصحرا باشد
83 در بهاران سری از خاك برون آوردن
84 الا ای هدهد تخت سلیمان
85 مستمندم بسته ی زنجیر و زندان، یا علی
86 گران سِـیرش مبین قاصد كه بی پایان بود راهش
87 ره گشودم در دل از بیگانگی با آشنایی
88 عجب پایی گریزان دارد این عمر
89 ای تو دیوانه كه هر بیتش یكی دنیا غزل
90 ندانم این جهان یا آن جهان به
91 عمر بگذشت به كوچیدن ایامی چند
92 بگشا بر رخ می خواره دَری بهتر از این
93 ای گل به شكر آنكه در این بوستان گلی
94 شب به هم درشكند زلف چلیـپایی را
95 اگر خورشید شد خاموش ماه و اختری هم هست
96 شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
97 عجین تن نِـیی كز ماء و تینی
98 زندگی خسته كند گر همه یكسان گذرد
99 در قفسم حوصله سر می رود
100 جهان من همه آیینه و عشق است آیینم
101 هر دمم دیده به دیدار عزیزی بگشاید
102 سِـر سودای تو در هیچ سری نیست كه نیست
103 هدهد بیا به شهر صبا می فرستمت
104 با تو گر عشق ندادند گناه من نیست
105 از من چه طالعی است كه با این شتاب عمر
106 تسلیم شو كه حكم قضا می توان شنید
107 عاشقی درد است و درمان  نیز هم
108 آنجا كه به شمشیر جفای تو بمیرم
109 چه گزارشی است یارب به تغنی نوایی
110 نه عقلی و نه ادراكی و من خود خاك و خاشاكی
111 آفتاب تو ام از روزن دل می تابد
112 پاشو ای  مست كه دنیا همه دیوانه ی توست
113 از این شیطان كه من دیدم ، كسی جان در نخواهد برد
114 پیمانه الستم پیموده شور ومستی
115 داغ یارانم به جان تازد كه یاران را چه شد
116 آفرینش كتاب حكمت اوست
117 حافظا باز از تو استدعای همت می كنم
118 بی تو ای دل نكند لاله به بار آمده باشد
119 تویی كه جوهر جانی و جان هر دو جهانی
120 گفتی تو هم به مجلس اغیار می روی
121 ای هدهد از سریر سلیمان ما بگو
122 درس عشقی كه شد از عهد دبستان از بر
123 گل و شمعم به مزار دل خونین آمد
124 دوشم چه خواب خوش كه شب غم سر آمدی
125 از متن جمال تو كجا دیده شود سیر
126 زدی حلقه ام بر در آشنایی
127 تنیده دور و بر جان من طناب تنم
128 عشق باز آی كه جانی به تنم باز آید
129 گلچین كه آمد ای گل من در چمن نباشم
130 سلطان قضا صولتی از سلطنت اوست
131 برداشت پرده شمعم و پروانه پر گرفت
132 سبوكشان كه به ظلمات عشق خضر رهند
133 چند بیداد كنی دادم كن
134 ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
135 شب چراغ خلوت شب زنده دارانم چو شمع
136 هاتفم زیر لبی گاه صدا می گوید
137 بجهیم از خود و در جبهه بجوییم خدا را
138 ای بر سریر ملك ازل تا ابد خدا
139 سعدیا! از باب عشقت در گلستان آمدیم
140 عمر دنیا به سر آمد كه صبا می میرد
141 مهرش افزود كه از ماه رخش كاسته بود
142 ز من بر گشته روی كار جانا
143 از متن جمال تو كجا دیده شود سیر
144 به صحراهای وحشی می چمد آهو وشی تنها
145 زندگانیم و زمین زندان ماست
146 سزای همت خود سر نمی نهم به سجود
147 ولی كه داده خدایش به وصل خویش وسایل
148 ارمغان آمد و پیغام  وحیدم در داد
149 گر دل شكستگان بنوازند  نای عمر
150 بار بگذارد ولی هرگز نكاهد بار ِ مادر
151 كوره  هم خاموش  و ما سركوب و سندانی هنوز
152 چه دریایی است میلاد عظیم  نیمه ی  شعبان
153 رمضان سایه ی مهر از سر ما می گیرد
154

تا جلوه می كنی به چمن، سروی و گلی

155 چه بودی ارهمه كس درس ِ خود، روان بودی
156 من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست
157 جوانی شمع ره كردم كه جویم زندگانی را
158 سیل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است
159 به میلیون سالها پرواز نوری آسمان پرّان
160 نشان هاست مرد خدا را ولیـِكن
161 سحابه بود و سخن از اصول دین و فروع
162 ز دانش بود آدمی ناگزیر
163 دم به دم زنده از آنیم كه دم زنده از اوست
164 خدای خویشتن بشناس و بس كن


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
شعر زیبای "همای رحمت"

 

همای رحمت

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

كه به ماسوا فكندی همه سایه‌ی هما را



دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را



به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را



مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را



برو ای گدای مسكین در خانه‌ی علی زن

كه نگین پادشاهی دهد از كرم گدا را



بجز از علی كه گوید به پسر كه قاتل من

چو اسیر تست اكنون به اسیر كن مدارا



بجز از علی كه آرد پسری ابوالعجائب

كه علم كند به عالم شهدای كربلا را



چو به دوست عهد بندد ز میان پاكبازان

چو علی كه میتواند كه بسر برد وفا را



نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملك لافتی را



بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

كه ز كوی او غباری به من آر توتیا را



به امید آن كه شاید برسد به خاك پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را



چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را


چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

كه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را



«همه شب در این امیدم كه نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»



ز نوای مرغ یا حق بشنو كه در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
شعری از استاد شهریار "سه تار من"

 

شك است جویبار من و ناله ی سه تار

شب تا سحر ترانه ی این جویبار من

چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه

یادش به خیر خنجیر مژگان یار من

رفت و به اختران سرشكم سپرد جای

ماهی كه آسمان بربود از كنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود

ای مایه ی قرار دل بیقرار من

در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا كنی كه نیاید به كار من

از چشم خود سیاه دلی وام میكنی

خواهی مگر گرو بری از روزگار من

اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان

بیدار بود دیده ی شب زنده دار من

من شاهباز عرشم و مسكین تذرو خاك

بختش بلند نیست كه باشد شكار من

یك عمر در شرار محبت گداختم

تا صیرقی عشق چه سنجد عیار من

جز خون دل نخواست نگارنده ی سپهر

بر صفحه ی جهان رقم یادگار من

زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل

تا جلوه كرد اینهمه نقش و نگار من

در بوستان طبع حزینم چو بگذری

پرهیزنیش خار من ای گل عذار من

من شهریار ملك سخن بودم نبود

جز گوهر سرشك در این شهر ، یار من

تاریم منیم

سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیم
تكجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیم

چوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یین
تاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیم

یئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمی
من تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیم

گوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر كیمی
كیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیم

آسمان آلدی كناریمدان آی اوزلو یاریمی
یاش توكر اولدوز كیمی بو چشم خونباریم منیم

ای بو غملی كونلومون تاب و توانی، سویله بیر
عهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم

"شهریار"م گرچی من سوز مولكونون سلطانی یم
گوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم

 


آسمانی مرا می خواند پر از لبخند... پر از عشق ... پر از گشایش چند پنجره صبح ... پر از تو



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن

گر ز هجر تو كمر راست كنم بار دگر
غیر بار غم عشقت نكشم بار دگر
پیرو قافله عشقم و در جذبه شوق
نیست این قافله را قافله سالار دگر
دل دیوانه كشد در غمت ای سلسله مو
هر زمانم به سر كوچه و بازار دگر
یوسف دل به كلافی نخرد زال فلك
می برم یوسف خود را به خریدار دگر
با كه نالیم كه هر لحظه فلك انگیزد
پی آزار دل زار دل آزار دگر
به شب هجر تو در خلوت غوغایی دل
نپذیرم به جز از یاد رخت یاد دگر
باش تا روی ترا سیر ببینم كه اجل
به قیامت دهدم وعده دیدار دگر


"شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
هدیه روزه داران
 

حكمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر كه صبرش ستون ایمان بود
پشت‏شیطان از او خمیده شود

عارفان سر كشیده گوش به زنگ
كز شب غره ماه دیده شود

آفتاب ریاضتى كه ازو
میوه معرفت رسیده شود

عطش روزه مى بریم آرزو
كو به دندان جگر جویده شود

چه جلایى دهد به جوهر روح
كادمى صافى و چكیده شود

بذل افطارى سفره عدلى است
كه در آفاق گستریده شود

فقر بر چیده‏دار از خوانى
كه به پاى فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست
گوش كن نكته پروریده شود

از یكى میوه عمل كه درو
كشته شد سى هزار چیده شود

گر تكانى خورى در آن یك شب
نخل عمر از گنه تكیده شود

چه گذارى به راه توبه كزو
پیچ و خمها میان بریده شود

مفت مفروش كز بهاى شبى
عمرها باز پس خریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر كوه
پرتوى مانده تا پریده شود

تا دمى مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دمیده شود

در جهنم ندامتى است كزو
دست و لب ها همه گزیده شود

مزه تشنگى و گرسنگى
گر به كام فرو چشیده شود

به خدا تا گرسنه ا‏ی نالید
تسمه از گرده‏ها كشیده شود

                                          "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
 

نیما غم دل گو غریبانه بگرییم
سر پیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم

دودی ست در این خانه كه كوریم ز دیدن
 چشمی به كف آریم و به این خانه بگرییم

آخر نه چراغیم كه خندیم به ایوان
شمعیم كه در گوشه كاشانه بگرییم

این شانه پریشان كن كاشانه دل هاست
یك شب به پریشانی از این شانه بگرییم

من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآ به هم ای شاعر افسانه بگرییم

پیمان خط جام، یكی جرعه به من داد
كز دور حریفان دو سه پیمانه بگرییم

برگشتن از آیین خرابات نه مردیست
می مرده بیا در صف میخانه بگرییم

از جوش و خروش خم و خم خانه خبر نیست
با جوش و خروش خم و خم خانه بگرییم

با   وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
در فاجعه ی حكمت فرزانه بگرییم

با چشم صدف خیز كه بر گردن ایام
خر مهره ببینیم و به دردانه بگرییم

آیین عروسی و چك چانه زدن نیست
ستند همه چشم و چك و چانه بگرییم

بلبل كه نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شب گیر به ویرانه بگرییم

پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم

بیگانه كند در غم ما خنده ولی ما
با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم

بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم

                                           "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
"زادن من سفر و عشق تو باشد زادم"

 

زادن من سفر و عشق تو باشد زادم
تو چه حسنی كه منت عاشق مادرزادم
گردش چشم تو با من چه طلسمی انداخت
كه در این دایره چرخ كبود افتادم
قصر غلمان و سراپرده حورانم بود
آدم انداخت در این دخمه غم بنیادم
نقطه خال تو در میكده از من بستاند
آنچه در مدرسه آموخته بود استادم
یك نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یك نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم
من اگر رشته پیمان تو بستم ز ازل
پای پیمان تو هم تا به ابد استادم
شهریارا چه غمم هست كه چون خواجه خویش
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

                                                 "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
صبا میمیرد !
این شعر رو استاد شهریار بعد از مرگ استاد ابوالحسن صبا
كه از اساتید بزرگ موسیقی اصیل ایران است سروده كه من به شخصه خیلی این شعر رو دوست دارم.

عمر دنیا به سر آمد كه صبا می میرد
ورنه آتشكده ی عشق كجا می میرد

صبر كردم به همه داغ عزیزان یا رب
این صبوری نتوانم كه صبا می میرد

غسلش از اشك دهید و كفن از آب كنید
این عزیزی است كه با وی دل ما می میرد

به غم انگیز ترین نوحه بنالی ای دل
كه دل انگیز ترین نغمه سرا می میرد

دگر آوازه ی بلقیس و سلیمان هیهات
هد هد خوش خبر شهر سبا می میرد

شمع دلها همه گو اشك شو از دیده بریز
كاخرین كوكبه ی ذوق و صفا می میرد

خود در آفاق مگر چشم خدابینی نیست
كاین همه مظهر آیات خدا می میرد

هر كجا درد و غمی هست بمیرد به دوا
این چه دردی است خدایا كه دوا می میرد

قدما زنده بدو بود خدا را یاران
هم صبا می رود و هم قدما می میرد

از گریبان غم و ماتم سنتور ” حبیب “
سر نیاورده برون ساز ” صبا “ می میرد

عمر ” شهنازی “ و استاد ” عبادی “ باقی
قمریان زنده اگر بلبل ما می میرد

ضرب ” تهرانی “ و آواز ” بنان “ را برسید
گو كجایید كه استاد شما می میرد

آخر این شور و نوا بدرقه ی راه صبا
كه هنر می رود و شور و نوا می میرد

از وفاداری این قبله ی ارباب هنر
رخ نتابید خدا را كه وفا می میرد

از محیط خفقان آور تهران پرسید
كه هنر پیشه اش از غصه چرا می میرد

عمر جاوید به هر بی هنر ارزانی نیست
علت آن است كه خود آب بقا می میرد

مرگ و میری عجب افتاد در آفاق هنر
كه همه شاهد انگشت نما می میرد

مردن مرد هنرمند نه چندان دردست
این قضایی است كه هر شاه و گدا می میرد

لیكن آن جا كه غرض روی هنر پرده كشید
دین و دل می رمد و ذوق و ذكاء می میرد

باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست
گل خزان می شود و مهر گیاه می میرد

رنج هایی همه بیهوده كه در آخر كار
عشق می ماند و هر حرص و هوا می میرد

” شهریارا “ نه صبا مرده خدا را بس كن
آن كه شد زنده ی جاوید كجا می میرد

                                                   "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
تو بمان و دگران

 

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوی تو لیكن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما كردی
تو بمان و دگران وای بحال دگران
می روم تا كه به صاحبنظری باز رسم
محرم ما نبود دیدة كوته نظران
دلِ چون آینة اهل صفا می شكنند
كه ز خود بی خبرند این زخدا بی خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاین بود عاقبت كار جهان گذران
شهریارا غم آوراگی و در بدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

                                               "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
"در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی"

 

در دیاری كه در او نیست كسی یار كسی
كاش یارب كه نیفتد به كسی،كار كسی
 
هر كس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار كسی

آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت شب تار كسی

سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من
هر كه با قیمت جان بود خریدار كسی

سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نكوشید پس گرمی بازار كسی

غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
كس مبادا چو من زار گرفتار كسی

تا شدم خار تو رشكم به غزیزان آید
بار الها!كه عزیزی نشود خار كسی

آنكه خاطرهوس عشق ووفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزی است هوادار كسی

لطف حق یار كسی باد كه در دوره ما
نشود یار كسی تا نشود بار كسی

گر كسی را نفكندیم بسر سایه چو گل
شكر ایزد كه نبودیم به پا خار كسی

شهریارا سر من زیر پس كاخ ستم
به كه بر سر فتدم سایه دیوار كسی

                                               "شهریار"



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
تاريخ : شنبه 8 آذر 1393 | یازار : علی فتحی (آلتین)
+0 به یه ن
"مهتاب و سرشكی بهم آمیخته بودیم "
 

مهتاب و سرشكی بهم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم

دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی بهم آمیخته بودیم

با گریه ی خونین من و خنده ی مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم

از چشم تو سر مست و به بالای تو همدست
صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم

زان پیش كه در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته ی مهر از همه بگسیخته بودیم

                                                     " شهریار "



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: استاد شهریار
یارپاق لار: [1] [2] [3]
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :